آسمانِ خالی از پرواز
نوشته شده توسط Administrator شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۰۷
هر جا نگاهم
گوشه یی از آسمان را
در خیالم باز بگشاید،
یادِ خونینِ پریدن های بی فرجام می افتم
و آن شاهین
که دیدم چند باری بالهایش
واپسین تاب و توان را بر زمین زد
واپسین فریادها در چشمِ بازِ بی گناهش بود
شاید هم بسی دلواپسی از سرنوشتِ جوجه هایش
در نگاهش بود
مثل انبوهی که با رگبارِ سنگین
بر زمینِ جنگل افسردند.
آسمان
خالی شد از پرواز
نسل ها مُردند
و رویِ بالهاشان برگهای زرد را تا مرگِ پاییزانه شان بُردند.
ما به هم گفتیم:
جوجه ها سر بر درآرند از کجایی که نمی دانیم
جوجه ها را آخرِ پائیز
بشمارند.
هیچکس اما نمی دانست:
جوجه ها از آخرِ پائیز
بیزارند.
---------------------------
واشینگتن - دوم آبان 1400
گردون 1
آخرین به روز رسانی در شنبه ۲۷ شهریور ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۱۷ نوشته شده توسط Administrator شنبه ۲۱ اسفند ۱۳۸۹ ساعت ۱۵:۵۱
روزِ من
با جرعه های تلخِ از شب مانده هايم
می شود آغاز.
تا غروبم ناگزيری هاست
- حسِّ طاقتسوزِ با بيهودگی دمساز .
انتهای شب
به خود مستانه می گويم
که فردا روزِ بيداری ست
- به نجوايی که ديگر سخت تکراری ست !
کاش
نوشته شده توسط Administrator سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۳۰
من بودم و چارراهِ تلاقی :
راهی به سوی دریا می رفت؛
راهِ دیگر به جنگِ بیهده با خویش
(رفته بودم از این راه
بارها
وآمده بودم باز).
راهِ دیگر به آشنای خیالم
به خانه ی نفرینی ام که خاطره هایش
همیشه هست وبالم.
راهِ دیگر ...
نمی دانم آن کجا می رفت.
کاش
تقدیر من نبود
برگزیدن از این چارراهِ تلاقی.
من بودم و جایی میان ساغر و ساقی.
----------------
واشینگتن، دهم مرداد 1400
مطالب بیشتر...
صفحه 1 از 15