رؤیا
نوشته شده توسط Administrator سه شنبه ۰۸ اسفند ۱۳۹۶ ساعت ۲۲:۳۳
هميشه فكر ديدنِ ماه
و يك تبسم و آه
[]
شبانه های من كجاست؟
شرابِ تلخ (بهانه يی برای خواب ديدنم)
حضورِ تو
و جامه يی به رنگ خواب بر تنم!
---------------------
واشینگتن، 9 بهمن 96
جانِ عاشق
آخرین به روز رسانی در دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۱۲ نوشته شده توسط Administrator دوشنبه ۲۰ شهریور ۱۳۹۶ ساعت ۱۹:۰۶
جان
مثل گلبرگی ست تنها
مانده از شاخِ گلی در دست
جان
جیغِ نوزادی که مادرمُرده می آید به این دنیا
و نامش تا ابد
آه است
جان
شیونِ خاموشِ مادرهاست
که هرشب
از مزاری باز می آیند
جان
مثل رؤیایی ست در آوازِ جانبازانِ همدوشم
که با حسّی که هم تلخ است و هم شیرین
همیشه مانده در گوشم
جان
خانه است
پیرساله و تاریک
و تو آرزوی پنجره ها شی
جان دادنم زمانی ست،
که دلتنگِ تو باشم
و نباشی./
--------------------------
واشینگتن، 11 شهریور 96
انتظار
نوشته شده توسط Administrator جمعه ۲۳ بهمن ۱۳۹۴ ساعت ۱۸:۵۹
همینطور
رقصان که می بینی اش
در تهِ کوچه آرام در مِه فرو می رود
پشتِ وَهمِ چراغی که تنهاست.
و چشم انتظارانِ پشتِ همه شیشه ها
اگر هم بمانند تا صبح،
همین خالیِ کوچه پیداست.
نمی دانم اینان چرا یادشان نیست
- نجوای شبهای پیشین
که «چشم انتظاری، شبِ آخرین است»؟
و امشب هم، آری
چراغی که آنجاست،
وَهم آفرین است.
-------------------
واشینگتن، ۱۴/۱۱/۹۴
مطالب بیشتر...
صفحه 4 از 15