دستم میانِ ظلمت و ...
جانم میانِ ظلمت و مهتاب
می لرزد ،
وقتی که اشکِ تو می ریزد .
هرگز درونِ سایه نزیستم .
اکنون که ناگزیر
از بطنِ فاصله یی
میانِ ظلمت و مهتاب
می بایدم گذشت ،
جانم درونِ هیاهویِ چشمه یی ست
- آنسویِ چشمخانه های تو .
اینجا کجاست ؟
تمامِ جانِ من اینجا
تویی و چشمِ ترَم.
مهدی فلاحتی - 5 مرداد 1377
|