با  پيروز مجتهد زاده

(كارشناسِ جغرافيايِ سياسيِ  منطقه­ی خليج فارس)

جزاير تنب و ابوموسي                                                                              مهدی فلاحتی

نويسنده: ‌پيروز مجتهد زاده

۱۳۰ صفحه

از انتشارات دفترمطالعات سياسي و بين المللي

   (‌وابسته به وزارت خارجه جمهوري اسلامي ايران )

دو سا ل بعد از ترجمه­ي فارسي كتاب «جزاير تنب و ابوموسي» و انتشار آن در تهران، ترجمه­ی عربي آن هم در سال ۲۰۰۱ در بيروت منتشر شد. اين كتاب را در سال ۱۹۹۵ ميلادي، دكتر پيروز مجتهدزاده به انگليسي نوشت و دانشگاه لندن براي نخستين بار آن را منتشر كرد. در اين كتاب، ‌اسنادي آمده و اسنادي مورد اشاره قرار گرفته كه پيش از اين در هيچ رساله و روزنامه و كتابي منتشر نشده بود ‌و از اين جهت مي­توان كتاب مجتهدزاده را شامل اسنادي دانست كه براي نخستين بار در اختيار عموم قرار مي­گيرد. اسنادي كه عمدتاً بر چگونگي دخالت بريتانيا در سرنوشت صفحات جنوبي ايران متمركز است و بر تلاش­هايي كه دولت انگليس در يكصد سال پيش براي تغيير سرنوشت اين صفحات انجام مي­داده است. در شمار اين دخالت­هاي آشكار است حضور قاطع دولت بريتانيا در قرارداد ۱۹۷۱ بين ايران و شارجه. به اين قرارداد در ادامه­ي مطلب خواهيم پرداخت اما در اين جا يك نكته گفتني­ست و آن اين كه اختلاف بين ايران و امارات بر سر سه جزيره­ی تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي، ‌تنها به اين دوكشور ـ و از نظر تاريخي به بريتانيا ـ مربوط نمي­شود؛ ‌بسا دفعات «شوراي همكاري خليج فارس» ـ در برگيرنده­ی شش كشور عرب حوزه­ي خليج فارس ـ و نيز گاه «اتحاديه عرب»- در برگيرنده­ی تقريباً تمامي کشورهای جهان عرب ـ‌ به اين موضوع پرداخته­اند و هربار از ايران خواسته­اند تا تكليف اين دعوا را روشن كند و ادعاي امارات را مورد بررسي قرار دهد.

موضع جمهوري اسلامي ايران در اين­باره در سال­هاي اخير چنين بوده است: ‌در عين حال كه بر ايراني بودن اين سه جزيره تاكيد كرده ـ  یعني از ابتدا و بدون آن که نيازي به مذاكره ببيند، ‌تكليف اين دعوا را روشن ديده ـ همواره از امارات خواسته است كه بدون ميانجي و بطور مستقيم بر سر ميز مذاكره  بنشيند. امارات همواره كوشيده است اين موضوع را به محافل بين­المللي منتقل كند.

***

س ـ آقاي دكتر مجتهدزاده! درباره­ي اختلاف امارات و ايران بر سر سه جزيره، ‌بسيار در محافل سیاسی بحث شده و اين موضوع در سال­هاي اخير همواره رنگ سياسي داشته است. اما آنچه سطر اول اين صورت مسئله را تشكيل مي­دهد، موقعيت اين جزاير در جغرافياي سياسي منطقه است. در اين­باره لطفاً توضيح بدهيد.

ج ـ اولين سوءتفاهمي كه در اين رابطه بوجود آورده شد، ‌همين موضوع موقعيت جغرافيايي اين جزاير بود. شما به ادبیات مکتوب مربوط به ایرانی نبودن این جزایر كه ابتدا از سوي بريتانيا و عوامل بریتانیا در منطقه مطرح شد، ‌توجه كنيد، مي­بينيد كه هميشه با اتكا به يك غلط فاحش بوده است. هميشه وانمود شده كه اين جزاير در پيشكرانه­هاي امارات متحده­ی عربي واقع­اند. درحالي كه جزاير تنب بزرگ و تنب كوچك در نيمه­ي شمالي خليج فارس با فرسنگ­ها فاصله نسبت به خط ميانه­ی خليج فارس واقع شده و در مجموعه­ي جزاير ايراني در پيشكرانه­هاي ايران قرار دارند. فاصله­ي اين دو جزيره و كرانه­هاي ايران هفده مايل است، ‌درحالي كه فاصله­ي تنب بزرگ با راس الخيمه كه مدعي اصلي مالكيت بر اين جزيره است وسابق بر اين هم از طرف بريتانيا براي راس الخيمه پيگیري مي­شد، ‌نزديك به هفتاد مايل است. جزيره­ي ابوموسي تقريباً‌ روي خط ميانه­ي خليج فارس واقع است و فاصله­اش نسبت به دو كرانه­ي ايران و شارجه تقريباً مساوي­ست و با تفاوت يكي دو مايل به كرانه­هاي شارجه نزديك­تر است.

س ـ فارغ از موقعيت جغرافيايي، ‌از نظر امنيتي، ‌اين جزاير به دليل موقعيتشان اهميت ويژه­یي دارند؛‌ بويژه براي ايران ـ چون در «كمربند امنيتي» ايران قرار مي­گيرند. با نگاه دماگوژيك هم وقتي به موضوع مي­نگريم، ‌باز مي­بينيم كه مسئله­ي امنيتي در دعواي بين دو طرف (يا بين چند طرف!) بر سر اين جزاير، اهميت اصلي را دارد. سه جزيره، ‌خالي از سكنه نيستند اما چندان جمعيتي هم ندارند و يكي­شان كه به كلي خالي از سكنه است.

ج - بي­ترديد همينطور است. ولي من فكر مي كنم كه اين بحث را بايد بادقت بيشتري پيگيري كنيم. ببینيد! در زماني كه ايران، بحث پس گرفتن اين جزاير را مطرح كرد- در دوره ي محمد رضا شاه- شرايط امنيتي خاصي در منطقه وجود داشت؛ و در پيوند با آن شرايط، موقعيت امنيتي اين جزاير بسيار حساس به نظر مي­آمد. بويژه كه ايران به موضوع امنيت تنگه­ي هرمز نگاه ويژه­يي داشت، به اين ترتيب كه راه هاي عبور كشتي ها از تنگه ي هرمز به صورتي ست كه چند جزيره ي ايراني درنزديكي اين راه ها قرار دارند و با استقرار نيروي نظامي در اين جزاير، مي­شود اين راه­ها را تحت كنترل داشت. جزاير هرمز و لارك و هنگام و پشت اين جزاير، تنب بزرگ و كوچك و ابوموسي، طوري واقع شده­اند كه حالت يك زنجير دفاعي و خط منحني را ايجاد كرده­اند كه مي­شود به آن گفت: خط منحني دفاعي ايران براي حفظ امنيت تنگه­ي هرمز. مسئله­ي ويژه­ي امنيتي كه در آن زمان مطرح بود، عبارت بود از خطر تهديد خارجي عليه منطقه­ي خليج فارس از طريق عبور از تنگه­ي هرمز. به عبارت ديگر، آنچه آن روز محاسبه مي­شد، اين بود كه در مقابل موقعيت بريتانيا در خليج فارس، شوروي هم سعي مي­كرد جاي پايي در خليج فارس ايجاد كند و براي ايجاد اين جاي پا ناچار است كه از طريق تنگه­ي هرمز وارد شود. پس بايد در تنگه­ي هرمز شرايطي ايجاد كرد كه بتوان از نفوذ شوروي جلوگيري كرد. آن شرايط، بكلي از بين رفته است؛ و به تبع آن، مواضع امنيتي هم تغيير كرده است. امروز جزاير تنب و ابوموسي ازنظر خطر تهديد شونده از خارج از خليج فارس، اهميتي ندارند. امنيت خليج فارس، امروز از خارج تهديد نمي­شود. اين تهديد، اگر هست، داخلي­ست و ناشي از همين اختلافات سرزميني­ست كه درمنطقه وجود دارد.

س - اگر اختلافات داخلي سرزميني را- برپايه­ي گفته­ي شما- تنها خطر امنيتي منطقه­ي خليج فارس فرض كنيم، چند پرسش، همزمان، پيش مي­آيد. نخست اين كه كشورهای منطقه، مستقل از كل كمربند دفاعي جهان نيستند كه قدرت­هاي معيني در آن دخيل­اند. و دوم اين كه خطر امنيتي، اگر در منطقه­ي خليج فارس باشد، تنها ايران را تهديد نمي­كند و نمي­توان گفت همه­ي كشورهاي منطقه، غير از ايران، حامل اين خطرند و ايران، موضوع و مورد آن. ديگر اين كه يك كمربند دفاعي بين ايران و كشورهاي ديگر منطقه، وجود دارد و مي­تواند وجود داشته باشد. كمربند دفاعي­يي جدا از كمربند دفاعي جهان كه مورد دخالت مستقيم قدرت­هاي بزرگ جهان است، و همين سه جزيزه را هم در بر مي­گيرد.

ج - بي ترديد. آنچه مسلم است اينست كه هر دولتي مي­كوشد مواضع خود را در مقابل احتمالات تقويت كند و در چنين شرايطي­ست كه ايران مي­كوشد در خليج فارس خط دفاعي خود را هر چه بيشتر تقويت كند. بديهي­ست كه با در دست داشتن مواضع استراتژيك مانند اين جزاير، امارات متحده مي­تواند از نظر امنيت منطقه به ايران فشار بياورد.

س - آيا از نظر اقتصادي- اقتصاد نفت- اين جزاير اهميتي دارند؟

ج - نه چندان. بيشترين منابع نفتي خليج فارس، در مناطق غرب و جنوب اين منطقه است. در منطقه­ي شرق، يعني جايي كه دو جزيره­ی تنب واقع­اند، نفت كمتري هست. در اطراف جزيره لاوان، منابع نفت هست اما در اين دو جزيره­ي تنب و در كرانه­هايشان تاكنون نفتي كشف نشده است. در جزيره­ي ابوموسي هم نفت نداريم اما در آب­هاي كرانه­ي دوازده مايلي اين جزيره، ميدان نفتي­يي هست به نام ميدان نفتي مبارك، كه تاكنون در آن سه چاه نفت حفر شده است. ميزان نفت اين منطقه، محدود است اما كيفيت آن بسيار بالاست و يكي از مرغوبترين انواع نفت خليج فارس در اين منطقه است. در بحث­ها بر سر اين منطقه و اين جزاير، منابع نفتي از آن اهميتي برخوردار نيستند كه دولت­ها بخواهند بر اساس كسب اين منابع، خود را درگير موضوع كنند. بيشتر، جنبه­ي حقوقي وتاريخي موضوع، اهميت دارد.

س - شما در كتاب، به پيشينه­ي نا آرامي­ها در برخي مناطق جنوبي ايران در يك قرن اخير پرداخته­ايد- براي مثال در بندرعباس. چقدر اختلاف بر سر سه جزيره- اختلاف مطرح اكنوني- به پيشينه­ي اختلافات و نا آرامي­هاي داخلي در منطقه و نواحي جنوبي ايران، مربوط است؟

ج - گرفتن اين جزاير از ايران در ابتداي قرن بيستم و رد مالكيت ايران بر اين جزاير كه از قرن بيستم شروع شد، يك حادثه­ی يگانه نبود و چنين نيست كه اين حادثه بدون پيشينه و بدون ارتباط با مسائل ديگر، بين ايران و بريتانيا مطرح شد. بريتانيا يك برنامه­ي وسيع را در خليج فارس پيگيري مي­كرد كه در آن سرزمين­هاي بسياري درگير بود. بريتانيا درسال ۱۸۲۰ وارد خليج فارس شد و قبايل قواسم يا جواسم- قاسمي­هاي شارجه و راس الخيمه و بندر لنگه- را شكست داد و قراردادهايي را با آن ها و بعد با شيوخ ديگر كرانه­هاي جنوبي خليج فارس امضا كرد كه بر اساس آن، اين شيوخ و مناطق تحت تسلط يا كنترل آن ها به تحت الحمايگي بريتانيا در آمد. تا اين تاريخ، مالكيت و دولت و اين جور مسائل حقوقي در همه­ي خليج فارس- بطور مبهمي- متعلق به اين ها محسوب مي­شد. يعني قبائل جنوب ايران، مستقل بودند اما اگر مورد حمله­ي نظامي قرار مي­گرفتند، به دربار ايران نامه مي­نوشتند و طلب حمايت مي­كردند. آنچه از تابعيت ايران نشان داده مي­شد، مبهم بود و در همين حد بود. اين قبائل در مقاطعي از تاريخ، خود را تابع عمان مي­دانستند، در حالي كه عمان، در زمينه­ي خليج فارس، با ايران قراردادهايي بسته بود و مناطقي از خليج فارس را اجاره كرده بود در شمال و جنوب. و بنابراين، بطور غير مستقيم هم اين قبائل، خود را تابع ايران مي­دانستند. منظورم اينست كه سرتاسر خليج فارس، بطور بسيار مبهمي، تابع ايران بود.

در نتيجه، گسترش دامنه­ي اقتدار بريتانيا در منطقه، به معناي پس­زده شدن دامنه­ي اقتدار ايران بود. بريتانيا در يك مدت شصت- هفتادساله توانست در تمامي كرانه­هاي جنوب خليج فارس، قراردادهايي با شيوخ منعقد كند و آنان را به تحت الحمايگان خود تبديل كند. اين سياست را در شمال خليج فارس هم پيگيري مي­كرد؛ در بندرعباس، بندر لنگه، بوشهر و در سرتاسر خوزستاني كه مسئله­ي خزعل مطرح شد و تعهداتي كه بريتانيا به شيخ خزعل داد براي استقلال او از ايران. اسناد مربوط به اين تعهدات را همانطور كه ديده­ايد، من براي اولين بار در همين كتاب آورده­ام. به هر حال، اين سياست، سياست انگليسي ايران زدايي از خليج فارس بود كه در مواردي هم بريتانيا در اجراي اين سياست، به راحتي پيش رفت. البته وقتي بريتا‌‌نيا مشغول تحت الحمايه كردن صفحات جنوبي ايران بود، دولت حاج ميرزا آغاسي رسماً به دولت بريتانيا اخطار داد که هیچیک از قراردادهایی را که بریتانیا با شیوخ می­بندد، ايران به رسميت نخواهد شناخت و تمامي جزاير خليج فا‌‌رس به ايران تعلق دارد. بريتانيا ‌اين سياست‌ را پيگيري كرد تا اوائل قرن بيستم؛ اما در صفحات شمالي خليج فارس، به دليل تحولاتي كه در آن مناطق روي داد، نتوانست در اجراي سياست خود موفق شود. در هر سه مورد خوزستان، بندرلنگه و بندر عباس، تا نزديكي استقلال ‌يافتن اين مناطق از ايران و شيخ­نشين عربي شدن و تحت الحمايه قرار گرفتن بريتانيا، پيش رفت اما با دگرگوني شرايط تاريخي- كه از بحث اكنوني ما خارج است - موفق نشد. در ادامه­ی اين اقدامات بود كه بريتانيا بعد از شكست در اجراي اين سياست، حاضر نمي­شد بعضي جزايري را كه در خليج فارس متعلق به ايران مي­شد، به ايران بازگرداند؛ از جمله جزاير تنب و ابو موسي كه به حكومت بندرلنگه مربوط مي­شد‌ند.

س ـ  ازموارد اشاره­ی شما در كتاب و اسنادي كه ذكر كرده­ايد تا به طور مشخص دخالت­هاي انگليس را در يكصد سال اخير در صفحات جنوبي ايران و مناطق جنوب ايران، روشن و اثبات كنيد، قرارداد ۱۹۷۱ ايران ـ شارجه است. در كتاب، با صراحت نوشته­ايد كه اين قرارداد، در حقيقت بين ايران و انگليس بود و نه بين ايران و شارجه. زمينه­ی امضا اين قرارداد ، چه بود؟

ج ـ در سال ۱۸۸۷ ايران توانست حكومت محلي خود مختار قاسميان در بندر لنگه را منحل كند؛ در حالي كه بريتانيا سعي می­كرد كه بندر لنگه هم به يكي ا‌‌ز شيخ نشين­ها تبديل بشود. دولت امين السلطان موفق شد حكومت قاسميان بندر لنگه را منحل كند و سراسر بندر لنگه و متعلقا‌‌ت آن را در زمره­ی مناطق تحت كنترل دولت ايران محسوب كند. در سال ۱۹۰۲وزارتخارجه­ی بريتانيا  در يك جلسه­ی سري، به اين نتيجه رسيد كه چون احتمال نفوذ روسيه به خليج فارس بسيار زياد است، بايد جزاير حساس خليج فارس را يا بطور مستقيم و يا از طريق حاكميت­هاي تحت الحمايه در اختيار خود داشته باشد. مي­دانيم كه در آن زمان، بريتانيا مستقيما ًدر جزيره­ی قشم و لارك، پايگاه نظامي و نيرو داشت. اين جزاير مورد بحث را هم كه دنباله­ی همان زنجيره محسوب مي­شد، از طريق حكومت قاسمي مي­خواستند تحت الحمايه خود كنند. نتيجه­ی جلسه سري ياد شده، بطور پنهاني به حكومت هندوستان و نمايندگي ديپلماتيك بريتانيا در خليج فارس ديكته مي­شود و اجراي اين سياست از آنها درخواست مي­شود. به همين دليل، بر پايه­ی اسنادي كه كشف كرده­ايم و در اين كتاب هم آورده­ايم، در سال ۱۹۰۳ دستور داده مي­شود كه پرچم شارجه در اين جزاير برافراشته شود. پرچم شارجه در سال ۱۹۰۳ در اين جزاير برافراشته شد و دولت ايران به دليل مشكلات داخلي، اصلاًخبري از اين امر نداشت. تا يكسال بعد دامبريل بلژيكي كه عضو هيئت مسيونرِ بلژيك در گمرك ايران كار مي­كردند، براي بازديد جزاير رفته و پرچم شارجه را ديده بود. دستور فرود آوردن پرچم را داده بود؛ بريتانيا خبردار شده بود؛ دوباره پرچم شارجه را در اهتزاز در آورده بودند و بحث و جدل از همانجا شروع شد و تا شصت و هشت سال ادامه پيدا كرد. بريتانيا در تمام اين شصت و هشت سال، درخواست ايران را براي مذاكره جهت پس دادن اين جزاير به ايران ناديده مي­گرفت اما در سال ۱۹۷۱ در تنگنايي قرار گرفت كه ناچار شد با ايران وارد مذاكره شود و اين جزاير را به ايران برگرداند.

س - و بر طبق يادداشت تفاهم ۱۹۷۱ كه بين ايران و شارجه امضا شد، افزون بر آن كه بخشي از ساكنان بومي جزيره­ی ابوموسي تحت حاكميت شارجه قرار مي­گيرند، چه نكات مهمي هست؟

ج ـ اين نكته مهم است كه بدانيم اين يادداشت تفاهم، زير نظر مستقيم وزارتخارجه­ی بريتانيا امضا شد؛ به اين علت كه شارجه در آن زمان مستقل نبود و اكنون هم البته مستقل نيست؛ اما آن زمان تحت الحمايه­ی بريتانيا بود و حق امضاء هيچگونه قراردادي با هيچ دولتي را نداشت، مگر با اجازه و دخالت دولت بريتانيا. منظورم اينست كه بايد دانست كه مسئول گرفتن اين جزاير از ايران، بريتانيا بود و مسئول بازگرداندن آن هم، از نظر‌ حقوقي، بريتانيا بود؛ اگرچه اين قرارداد را بريتانيا امضا نكرد، شارجه امضاء كرد. اين يادداشت شامل شش مدرك است كه همه مربوط مي­شود به مكاتبات وزارت خارجه­ی ايران با وزارت خارجه بريتانيا؛ به اضافه نامه­يي كه شيخ شارجه نوشته و خود اصل قرارداد كه امضا می­شود. اين قرارداد فقط درباره­ی ابوموسي بود. درباره­ی تنب بزرگ و كوچك، ايران حاضر نبود كه هيچ قراردادي را امضا كند. چون معتقد بود كه ملك طلق ايران است و قرارداد تفاهم در اين باره موضوعيتي ندارد. بويژه كه در مورد ابوموسي ديديم كه حاكميت مشترك اعمال شد؛ يعني ترديد در حاكميت مطلق هريك از دو طرف. ايران، اين ترديد را در مورد جزاير تنب بزرگ و كوچك، قبول نداشت.

س - يك نظر از آنِ دولت ايران است كه جزاير را متعلق به ايران مي­داند و يك نظر از آنِ دولت امارات و برخي ديگر دولت هاي عرب است كه مستقيما در مقابل نظر دولت ايران در اين باره است و نظر ديگري هم كه انگليس اساساً مطرح مي كند و ديگر كشورهاي غرب هم آن را پي مي­گيرند، قائل بودن وضعيت حقوقي دوگانه براي اين جزاير است. مي­گويند سه جزيره­ی مورد منازعه­ي ايران و امارات. در اين باره چه مي­گوئيد؟

ج - طرح سه جزيره مورد منازعه­ي ايران و امارات، از اين زاويه است كه خب، ادعايي مطرح شده است ودعوايي در كار است. هر دولتي، به اسناد و مدارك خود متكي­ست و من تصور مي­كنم كه دولت ايران در اين زمينه از شرايط حقوقي بسيار محكمي برخوردار است. اولا قيد «مورد منازعه» فقط درمورد جزيره ي ابوموسي­ست. دو تنب از اين بحث، مستثني هستند. حتا امارات متحده­ی عربي در ادعاي رسمي­يي كه در ۲۷ اكتبر ۱۹۹۲ در سازمان ملل مطرح كرد، صحبت دو جزيره­ی تنب را نكرد و فقط از جزيره­ی ابوموسي گفت. ثانياً كشورهاي عربي در مورد اين اختلاف، عليه ايران به سازمان ملل درسال ۱۹۷۱ شكايت كردند و شوراي امنيت سازمان ملل در نهم دسامبر همان سال ۱۹۷۱ اين شكايت را مورد بحث قرارداد و در پايان مذاكرات، تصميم گرفت كه اين پرونده را ببندد و مختومه اعلام كند؛ بدون آن كه تصميمي درباره­ي آن بگيرد.

س - تصور مي­كنم كه همه­ي كشورهاي عرب حوزه­ي خليج فارس، از امارات در اين زمينه حمايت مي­كنند. موضوع كشورهاي عرب ديگر چيست؟

ج - من، با اجازه­ی شما و با عرض معذرت، بايد به همان قسمت اول سئوال شما تبصره­يي اضافه كنم. ابتدا اينطور بود كه همه­ي كشورهاي عرب خليج فارس از امارات در اين زمينه حمايت مي­كردند ولي اين شرايط امروز دگرگون شده و امارات متحده­ي عربي در شوراي همكاري خليج فارس به انزوا افتاده. بويژه بعد از مطالبي كه وزير دفاع عربستان سعودي در تابستان سال ۲۰۰۰ در جلسه ي شوراي همكاري خليج فارس مطرح كرد و گفت اين شورا علاقمند نيست كه امارات متحده عربي با پيگيري اين موضوع و به صورتي كه اين موضوع را پيگيري مي كند، مسبب تهديد امنيتي منطقه بشود و سبب بشود روابط ايراني- عربي در همكاري براي امنيت منطقه، صدمه ببيند. اينست كه همه­ي كشورهاي خليج فارس، از موضع امارات، حمايت نمي كنند.

در بقيه ي كشورهاي عرب هم در سطوح دولت ها تقريبا سكوت در اين باره برقرار است. در اتحاديه­ي عرب، دوبار تاكنون به اين موضوع پرداخته شده. كنفرانس وزيران خارجه­ی عرب در اطلاعيه­هايي كه صادر كرده­اند از ايران خواستند با امارات در اين زمينه وارد مذاكره شود. درگذشته، خواسته مي­شد كه ايران اين جزاير را تخليه كند و به امارات تحويل دهد و برگرداند؛ امروز اما مي گويند بهتر است ايران در اين باره با امارات وارد مذاكره شود .

س - بازگشت كوتاهي داشته باشيم به «شوراي همكاري خليج فارس». اين شورا همانطور كه شما هم در كتاب اشاره كرده ايد، با ابتكار عربستان سعودي تشكيل شد وحرف اول و آخر را هم دراين شورا عربستان سعودي است كه مي زند (اعضاء شوراي همكاري خليج فارس عبارتند از عربستان، كويت، عمان، قطر، بحرين و امارات  متحده­ی عربي). با توجه به سابقه ي مناسبات كشورهاي عرب حوزه ي خليج فارس با ايران و جوانب منفي و مثبت اين مناسبات، آيا تصور مي كنيد كه مي شود اعتماد چنداني به اين موضع جديد «شوراي همكاري خليج فارس» داشت يا اختلافات داخلي اعضاء اين شورا در موارد گوناگون كه نمونه هاي آن را پيش تر براي مثال درباره ي اشغال كويت توسط عراق ديديم، باعث خواهد شد كه باز در مقطعي و به مناسبتي، به موضوع پيشين در قبال جزاير مورد منازعه ي ايران و امارات بازگردند؟ يا نه به صراحت، اين تاكتيكي ست در برابر اعلام سياست تنش زدايي دولت خاتمي با كشورهاي حوزه ي خليج فارس؟

 ج - شما در اين ترديد، كاملا حق داريد. آنچه مسلم است اينست كه عربستان سعودي در حال حاضر، اهميت بسياري براي مسئله­ي امنيت خود و يارانش در خليج فارس قائل است؛ و حفظ اين امنيت را در همكاري با ايران مي­جويد، اما ما بايد آدم­هاي ساده­لوحي باشيم اگر تصور كنيم كه عربستان به تنهايي و بدون هيچگونه مشورتي با آمريكا يا بريتانيا به اين نتيجه رسيده است. اين كه این شرايط تا چه زمان ادامه خواهد داشت، زمينه­ي همان نگراني و ترديدی­ست كه شما مطرح مي­كنيد. ظاهرا اين شرايط براي آينده­ي قابل پيش بيني، پايدار خواهد بود زيرا مي بينيم كه وضع امنيت درخليج فارس، امروز به مراتب بهتر از پنج سال پيش است و نگراني ها به مراتب كمتر. اما هيچكس نمي­تواند آينده را پيش بيني كند وحوادثي اگر اتفاق بيفتد كه در اين برداشت فعلي عربستان سعودي تحولي ايجاد شود، مسلما شرايط دگرگوني خواهيم داشت.

س - به هر حال، مي­توان اين نتيجه را گرفت كه در آينده، پرسش اصلي در منطقه، پرسش ارضي نخواهد بود.

ج - با اين نظر موافقم.