شعر

آسمانِ خالی از پرواز

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator شنبه ۲۲ آبان ۱۴۰۰ ساعت ۲۰:۰۷

 


هر جا نگاهم

گوشه یی از آسمان را

در خیالم باز بگشاید،

یادِ خونینِ پریدن های بی فرجام می افتم

و آن شاهین

که دیدم چند باری بالهایش

واپسین تاب و توان را بر زمین زد

واپسین فریادها در چشمِ بازِ بی گناهش بود

شاید هم بسی دلواپسی از سرنوشتِ جوجه هایش

در نگاهش بود


مثل انبوهی که با رگبارِ سنگین

بر زمینِ جنگل افسردند.


آسمان

خالی شد از پرواز

نسل ها مُردند

و رویِ بالهاشان برگهای زرد را تا مرگِ پاییزانه شان بُردند.

ما به هم گفتیم:

جوجه ها سر بر درآرند از کجایی که نمی دانیم

جوجه ها را آخرِ پائیز

بشمارند.

هیچکس اما نمی دانست:

جوجه ها از آخرِ پائیز

بیزارند.

---------------------------

واشینگتن - دوم آبان 1400

 

 

 

 

کاش

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator سه شنبه ۱۲ مرداد ۱۴۰۰ ساعت ۲۲:۳۰

 

من بودم و چارراهِ تلاقی :

راهی به سوی دریا می رفت؛

راهِ دیگر به جنگِ بیهده با خویش

(رفته بودم از این راه

بارها

وآمده بودم باز).


راهِ دیگر به آشنای خیالم

به خانه ی نفرینی ام ‌که خاطره هایش

همیشه هست وبالم.


راهِ دیگر ...

نمی دانم آن کجا می رفت.


کاش

تقدیر من نبود

برگزیدن از این چارراهِ تلاقی.

من بودم و جایی میان ساغر و ساقی.


----------------

واشینگتن، دهم مرداد 1400

 

ژینا 22

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

آخرین به روز رسانی در چهارشنبه ۰۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۵ نوشته شده توسط Administrator چهارشنبه ۰۲ مهر ۱۳۹۹ ساعت ۱۵:۱۱

 

 

آنسو نهال

با جذبه های سبز جوانه هاش

اینسوی جاده لاکپشت پیر

با چشم حسرتش به نهال

 

*

 

جیغِ ماشین و هُرهُرِ ارابه در میان

 

*


آنسو نهال

با جذبه های سبز جوانه هاش

اینسوی جاده لاکپشت پیر

در حسرتی به عمر بهانه هاش

 

   

ماه

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator دوشنبه ۱۰ تیر ۱۳۹۸ ساعت ۲۱:۰۴

این ماه

که روشن کرده امشب را؛

نه مثل ماهِ شب هایی که بیدارند،

مثلِ بارانی که در هاشورِ بارش هاش

چهره ی رؤیایی ات پیداست.

نه مثل ماهِ تنهایی

که شادی های چشمک زن

کنارش نیست؛

مثل پایانبخشِ دشتی خشک:

جنگلِ سَروی که می گوید «بیا!

رؤیایِ بی پایان، میانِ ماست!»

نه مثلِ سَرو،

باران یا ستاره،

مثلِ آهی تو.

نمی دانم چه هستی

هرچه هستی، مثلِ ماهی تو!

----------------------

واشینگتن، ۱ اردیبهشت ۹۸

 

پرنده و كوه

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator جمعه ۲۸ دی ۱۳۹۷ ساعت ۲۱:۱۲

برای همسرم فريبا صفری نژاد

-----------------------------

توفان گرفته، هرچه پرنده ست مُرده ست.

تنها به جبرِ گردشِ گردون

باد این پرنده را به دامن اين كوه آورده ست.

كوهی فروكشيده چهره در ابرِ بی خبر از سرنوشت خويش؛

تنپوش كوه

از تندبارشِ ابری كه پيشتر افسرد،

صيقل خورده ست.

پرنده گوشه ی سنگتخته ی صافی گرفته می لرزد

(مباد لحظه ی افتادن از فراز جهان به دره ی مرگ.

بارها نگاه كرده پيش تر

به پاييز و چرخش برگ)

پرنده مثل نوزادی

چسبيده به دامن كوه.

*

باری،

بس است وصفِ يك پرنده ی لرزان

يك نقطه بر تنِ كوه.

كوهی تو در برابر تندر!

من:

آن پرنده كه گفتم.

يك قطره اشكِ تو كافي ست

تا به دره بيفتم./

-----------------------

واشینگتن، ۲۰ مهر ۹۷

   

صفحه 1 از 13