بارانِ خواهش و رؤیای دور
دورترین جایِ منظرِ من
وقتی که شعر آمده است .
نگاه می کنم امّا
نگاه
ویران است .
همیشه ویرانی ست ،
وقتی که بوسه های تو بر سنگِ سرد ،
حرام می شود .
بارانِ لذتِ رؤیا نیست
دیگر
که می بارد .
یادِ یار
گاه
گریه می آرد .
مهدی فلاحتی ، پراگ 25 مهر 1378
|