اين باد و اين باران که نيست ، اين
ترس
اين دلشورگي ست .
اينان نه پا در خاک
اين منظر
ـ که بيني سبز ،
جنگل نيست .
اين :
انبوهِ بَرداران
حضورِ يادگاران از زماني
کاندرآن
انسان
حقيقت بود .
مِهر و خشمش
يکسره
ايمان و حرمت بود .
اين که مي بيني :
چنان چون بيشه زاران
دست در آغوشِ هم
بر خاکِ خيس افتاده اند ،
سوگوارانند
ـ يادگارِ دوره ي دلبستن و دلواپسي هايِ نياکانند .
□
چيزي به جايِ خويش نيست .
انسان
در اين منظر
دروغي بيش نيست .
مهدی فلاحتی - ۴ بهمن ۱۳۸۱
|