از افزونيِ دانستن
چراغِ ماه
پَرپَر شد
و ناگاهان
هزاران جامِ آتشناکِ پيروزي
- در آن تاريکيِ گسترده برهم خورد
و رؤيايم دگربار ازدرون افسرد.
من از آوازهايي کزهزاران سوي
مي باريد،
دانستم که اين سوگ آشنايانند
که ديگربار
مي خوانند.
و ماه
- اين شاهدِ آواره ي تنها-
نه تابِ ميهماني
بارِديگر
بر مزارِ عشقبازان داشته ست.
گرچه مي پنداشتم:
عادت به ديدارِ سياهي
ماه را انباشته ست.
مهدی فلاحتی - ۲۷ شهريور ۱۳۸۰
|