زمستان ۱۳۷۷ عبدالله اوجالان، پس از چهارده سال رهبریِ حزب کارگران کردستان (ترکیه)، در کنیا به دام مشترک مأموران اطلاعاتیِ چند دولت افتاد و به زندان درجزیره ی ایمرالی درترکیه برده شد.
انتشارخبرگرفتارشدن او، و بعد، تظاهرات مردم درکردستان ایران و ترکیه و راهپیمایی های اعتراض آمیزِ طرفداران او درسراسر اروپا و جان باختن و خودسوزیِ عده یی دراین میان، اگرچه همه سخت تأثرانگیز بود امّا هیچکدام چندان تکانم نداد که دیدن چهره ی مضطربِ عبدالله اوجالان برصفحه ی تلویزیون در نخستین روز «دادگاه رسیدگی به پرونده ی او» دوشنبه ۳۱مه، ۱۰خرداد. ناگهان حس کردم رؤیای رنگینِ چندمیلیون انسانِ گرفتارِ سیاه روزی و ستم است که در دام، دست وپا می زند و نه این آدمیزاده یی که از« دادگاه امنیت ملّیِ ترکیه» سه ماه فرصت می خواهد تا بزرگترین سازمان موجودِ چریکهای کُرد را به راهِ «برادری درترکیه» بیاورد.
پلنگ و دام و تاریکی
چه حالی دارد این رؤیای تنها !
این که تا دیروز
بر بالای آبیدَر
و یا هرقلّه ی مغرورِ دیگر
بر فرازِ مسندِ خورشید
تن می سود
و شبها
- چون پلنگی -
هر ستیغ
آوردگاهِ ماه با او بود.
چه حالی دارد این رؤیای تنها !
در میان اینهمه غوغای نا مأنوس
این چشمان خون فام
این هزاران پنجه هایِ پیش- آماده برای بستنِ راهِ گلویش
سنگبارانِ تمامِ قلعه های زور و نادانی به سویش .
هرکه هست این ، هرکه بوده ست ،
پا به پای لحظه ها در سالهای ماتم و ویران شدن ،
نقشِ رؤیاهای چندین چند میلیون مرد و زن را
با حضورِ خویش
افزوده ست .
اینک این رؤیای من
رؤیای چندین چند میلیون مرد و زن
در دام ؛
گهی می غرّد و گاهی نگاهی مضطرب در سویْ سویش
می دواند
خویشتن را
تا کجا
تا قهقرایِ پوزش از تابوتْ سازان می کشاند .
هر که هست این ، هر که بوده ست ،
نقشِ رؤیاهای من در اوست .
گرچه اکنون
اشک من
از نقشِ رؤیاهام
آلوده ست.
۳۱ می ۹۹- مهدی فلاحتی
|