مرگِ فرزانه
ناگهان پنجره وا شُد
و يکي از دلِ اين جمع پَريد.
نيک مي دانستيم:
پيشتَر زان که بتابَد خورشيد،
يک به يک
نوبتِ ما خواهد شد
آه... امّا چه کسي مي دانست
پيشمَرگِ دگران
اوست که مي بايد شد؟
باد زد
پنجره وا شُد
چشمهامان دريا شُد...
مهدی فلاحتی - ۱۹ ارديبهشت ۱۳۸۱
جهان
حضور دریغاست
و آه
نشانِ توفان است ،
که در درون برپاست .
غیابِ تو گمگشتگیّ و تاریکی ست .
شکایت از چه کنم ،
ماه
وقتی نیست ؟
پراگ 8 اکتبر2006- مهدی فلاحتی
|