ماه و کابوسهای من
کدام اسب و از کجاست این شیهه ی بی قراریِ دور ؟
( مگر نمی داند
دیرزمانی ست
اسبانِ بی سوار
سرافکنده باز می گردند ؟ )
فقط ماه
می شمارد اسبان را
ماه
که یادِ سایه های بلندِ سواران را
بهانه ی ماندن با من کرده ست .
نسیمی
لبخندزنان
می آید می گذرد
( مگر که باز
عطرِ محبوبه های شب
در حضورِ ماه را
خیال می کند ؟ )
خدنگی چالاک
از اینسویِ جاده به آنسو می دود
( مگر نمی داند
دیرزمانی ست
جاده ها
در انتظار
خمیازه می کشند ؟ )
فقط ماه
می داند
ماه
که میانِ من و کابوسهایم
بیدار نشسته است .
مهدی فلاحتی ، پراگ 19 آبان 1378
|