توفان که می نشیند ،
و گردبادِ خسته
وقتی که سرمستانه بر ویرانه ها نشسته ،
می آیی از بطنِ غبارآلودگی های همه خاموش
چندان به نرمی
کان همه آشفتگی های جهان
یک لحظه هم
دیگر
نمی پاید
و من
آرام
با خود باز می گویم :
ببین ! شعر از سکوتی از پسِ ویران شدن
با ناز
می آید .
پراگ 6 ژوئن 2003- مهدی فلاحتی
|