و باري،
چه گويم؟
که رؤيا
همه چارفصلش گذشته ست
و درچشمگُستَر
فقط بارشِ برگ
- آرام،
در خامُشايي که تنها نشان دارد ازمرگ .
و خورشيد
- که قادرنبوديم بازَش بياريم،
با چشمِ سرخ ازتبِ اشک و اندوه
در راهِ رفتن پسِ کوه.ِ
مهدی فلاحتی ۲۳ اسفند ۱۳۸۰