چشمها
چیست این ؟
در چشمهای تو چیست این ،
که جهان را چنان که خاطره یی دور
در خیال می ریزد ؟
در دشتِ بی علف غلت می زنم
بر جایپایِ غزال
برهنه تر از ماه
در چشمهای تو غلت می زنم
در آن دو برکه ی بی تاب
چو یک مژه بی گاه
در رودِ رامِ شب غلت می زنم
بر موج موجِ خیال
سبُکترَم از کاه
در چشمهای تو غلت می زنم
در آن دو خاطره ی ناب
نهایتِ این راه .
مهدی فلاحتی ، پاریس 11 اسفند 1370
|