چه مي خواهد اين ماهِ آواره از من ؟
که اکنون فرازِ جهانم
و مهتاب
از جانِ من مي تراود .
من انگار
عمريست
با ماه
يکجان و همسرنوشتم
ازآن شب
که بر گونه ي ماه
رؤيايِ خود را نوشتم
- همان شب که شعرِ نخستين
نخستين کلامش درآمد
و آوارگي هام
درسرزمينهايِ ازهم جدامانده يکسر سرآمد .
من اکنون فرازِ جهانم
و مهتاب
از جانِ من مي تراود
براقليمهايي که هريک
يکي پاره ي تن .
چه مي خواهد اين ماهِ آواره ازمن ؟
مهدی فلاحتی - ۲۹ مهر ۱۳۸۳
|