یاس ها  و  داس ها 

 اواخر پائیز 1367، تعدادی نامه به دستم رسید

 از حاضران در فضای گورستانی

 تابستان و اوائل پائیز آن سال.

شماری از ارسال کنندگان نامه ها

 را می شناختم و هیچ تردیدی

 در مورد درستی منبع و مبداً نامه ها نداشتم؛

 امٌا باورکردن آنچه که نوشته بودند،

 بسیاردشوار بود.

 پرس و جو کردم از هرکس که فکر می کردم

 دستی بیش از من بر آتش دارد.

 روایتهای مشابهی را شنیدم و دریافتم

که دامنه ی کشتار چندان گستراست

 که در باورِ آدمی نمی گنجد.

ادامه