|
|
یاس ها و داس ها اواخر پائیز 1367، تعدادی نامه به دستم رسید از حاضران در فضای گورستانی تابستان و اوائل پائیز آن سال. شماری از ارسال کنندگان نامه ها را می شناختم و هیچ تردیدی در مورد درستی منبع و مبداً نامه ها نداشتم؛ امٌا باورکردن آنچه که نوشته بودند، بسیاردشوار بود. پرس و جو کردم از هرکس که فکر می کردم دستی بیش از من بر آتش دارد. روایتهای مشابهی را شنیدم و دریافتم که دامنه ی کشتار چندان گستراست که در باورِ آدمی نمی گنجد. |