با غلامعباس توسلي (۲)

دين عليه ايمان

نويسنده: مجيد محمدي

۲۶۵ صفحه                                                                                              مهدی فلاحتی

انتشارات كوير، تهران

كتاب «دين عليه ايمان» كه طرح مباحثي ست از جامعه شناسي دين، بعد از «مذهب عليه مذهب» دكتر علي شريعتي، شايد نخستين كتابي باشد كه جدا از رساله ها و مقاله هاي متعدد كه در اين باره منتشر شده، به صورت يك كتاب در يكجا، گونه­يي از مذهب شيعه را در مقابل گونه­يي ديگر از اين مذهب، معرفي مي­كند. از يكي پرهيز دارد و به ديگري تقرب مي­جويد. البته مجيد محمدي در اين كتاب اگرچه در دوازده فصل و دو مقدمه، كوشيده است بسياري از مباحث مربوط به جامعه شناسي دين در جامعه­ي مشخص ايران و دوره­ي مشخص بعد از انقلاب را بررسي كند اما آنچه گوهر اصلي دريافت خواننده را تشكيل مي­دهد، تضاد دينِ دولتي با دينِ مدني­ست كه تنها در صورتي مي­تواند به صورت يك تضاد طبيعي خود را نشان دهد كه دين از دولت جدا باشد. از خواندن كتاب «دين عليه ايمان» است كه خواننده با مثال­ها و پرداختن به جزئيات مشخص، در مي­يابد و مي­بينید كه چگونه يك حكومت ديني به سمت ايجاد دين حكومتي مي­رود و از آنچه نويسنده «ايمان» نام گذاشته، فاصله مي­گيرد و اصولاً با آن در تضاد مي­افتد.

***

س - آقاي دكتر توسلي! نويسنده­ي اين كتاب، تفاوتهاي دين و ايمان را بطور مشخص در چندين صفحه، يك به يك بر شمرده­اند. اما آنطور كه بر مي­آيد، تعاريفي كه براي عرفان مي­توان داشت، ايشان به عنوان تعاريفي براي ايمان آورده­اند. بيشتر به نظر مي­آيد كه در تعريف ايشان، صرفا كلمه­ي ايمان جاي عرفان را گرفته است. گوهر اين تعاريف هم جدا بودن ايمان از قدرت سياسي­ست (يا عرفان از قدرت سياسي) و منتقد بودن يا حتي ستيزنده بودن همواره­ي ايمان عليه قدرت سياسي. همان چيزي كه برداشت از عرفان در مسير تاريخ را به دست مي­دهد. بفرمائيد كه با اين برداشت، شما هم موافقيد يا نظر ديگري داريد؟

ج – اين بستگي به تعريفي دارد كه ما از دين و ايمان داشته باشيم. در اين كتاب، آقاي محمدي، دين را مقدار زيادي مترادف شريعت گرفته­اند؛ به معناي مناسك و اعمال و رفتارهاي ديني. در حالي كه ايمان را اعتقاد و اعتماد قلبي دانسته­اند. البته اگر ما مقداري عميقتر بشويم، به همان سخن شما مي­رسيم كه خب مي­تواند ايمان، نوعي عرفان باطني و چيزي باشد كه اعتقاد فرد را بيان مي­كند. تفاوت­ها همين است و البته به اين تفاوت­ها درست اشاره شده است ولي اين نوع تفكيك­ها ممکن است مشکل آفرین باشد چون برخی از اوقات نمی­توانیم دین یعنی شریعت را از ايمان جدا كنيم. به هر حال، شريعت، اعمال و رفتاري­ست كه به دنبال ايمان بوجود مي­آيد و خواه ناخواه اگر ايماني نباشد، شريعت هم نيست. ولي فرض اين بحث اينست كه مي­تواند شريعتي وجود داشته باشد، يعني مناسك؛ و اين، همان چيزي­ست كه دين خوانده مي­شود. اما ممكن است كه ايمان قلبي در آن درجه نباشد يا ظاهري باشد. آنچه كه بنده از اين كتاب مي­فهمم، بيشتر، تمايزي­ست بين دين و ايمان در زمينه­يي كه اشاره كردم؛ مخصوصاً از بكار بردن عبارت «دين عليه ايمان» در عنوان كتاب، همين استنباط مي­شود. البته اين عنوان را به صورتي ديگر، دكتر شريعتي به كار برده بود به صورت «مذهب عليه مذهب». اما آقاي محمدي، به جاي بكار بردن «مذهب عليه مذهب»، در واقع دو چهره از ديانت را كه از نظر ايشان يكي دين است و ديگري ايمان، به كار برده­اند.

س- به این ترتیب، بنا به سخن شما، نه فقط دین و ایمان را- برخلاف نظر نویسنده­ی کتاب- نمی­توان علیه یکدیگر گذاشت، حتا نمی­توان آنها را از هم جدا کرد.

ج - به نظر من، تا حدود زيادي اين درست است ولي ممكن است  كه عملاً اين جدايي بوجود آيد. البته مي­شود تقسيم بندي­هاي ديگري كرد؛ براي مثال با عنوان ارزش­ها و باورهاي ديني و اعمال و رفتار ديني. خب مي­دانيد كه عده­يي معتقدند كه آن ايمان قلبي و اعتقاد باطني، مهم است و آنچه كه به نام شريعت هست، بيشتر، ظاهر و قالب اعمال و رفتار است. روي اين موضوع، بحث­هاي بسيار وجود دارد كه بيشتر بايد از تئوريسين­ها و عالمان الهيات استنباط كرد. دركتاب، جنبه­هاي ايدئولوژيك و جنبه­هاي جامعه شناختي با يكديگر آميخته شده و نمي­شود گفت كه صددرصد اين نوع تمايزها، جنبه­ي جامعه شناختي دارد. زيرا سنجش، اندازه گيري و مقياس وجود ايمان، امكانپذير نيست. بنابراين آنچه كه مي­ماند، رفتارها، مناسك، مراسم، تظاهرات ديني و عبادات و امثال اينهاست.

س - در پيوند با موضوع ايدئولوژي كه اشاره كرديد، بر مبحثي در كتاب تأكيد شده است با عنوان «دين مدني در مقابل دين دولتي» كه گفته مي­شود وقتي نهاد دين بخواهد به حكومت برسد، دين به ايدئولوژي تبديل مي­شود. و بعد، همين ايدئولوژي، توسط جامعه­ي مدني، خورده مي­شود و تبديل به دين مدني مي­شود؛ دين در جامعه­ی مدني، همچون امري خصوصي براي افراد اين جامعه. نظر شما در اين باره چيست آقاي دكتر؟

ج ـ البته اين جا دو موضوع است. يكي موضوع رابطه­ي دين و دولت. دين وقتي دولتي باشد و دولت يك دولت ديني، چه وضعي پيش مي­آيد. معمولاً وقتي دين، دولتي بشود، خود به خود يك حالت ايدئولوژيك پيدا خواهد كرد و اثراتي هم در جامعه خواهد گذاشت. اما با آنچه نويسنده­ي كتاب، در مقابل دين حكومتي، قرار داده­اند يعني دين مدني يا دين سيويل، موضوع را برگردانده­اند صرفا به ايمان افراد جامعه. ايمان شخصي و فردي افراد جامعه كه ربطي به كار دولت و امر و نهي از بالا ندارد. و اين به اعتبار همان آيه معروف است كه «لا اكراه في الدين» يعني در دين، اكراه و اجباري نيست و خود فرد بايد آن را از ته دل بپذيرد. ولي من فكر مي­كنم كه اينجا يك خلط مبحث مختصري پيش آمده و آن اين است كه آنچه به نام دين مدني خوانده مي­شود، چيزي­ست كه صرفاً افراد جامعه دارند. يعني آن ديني كه در جامعه، پخش است. ( اما ) افراد جامعه، هر ديني را كه مي­خواهند، مي­پذيرند و به صورتهاي متفاوتي ممكن است آن را اعمال كنند. كه در كشورهاي صنعتي مي­گويند دين سيويل هست، بيشتر، دين مدني و دين اجتماعي هست تا دين دولتي. در هر حال، اين دو نوع برداشت وجود دارد اما اين كه اين برداشت­ها دقيق و در همه جا قابل استفاده باشد، بايد مطالعه­ي بيشتري كرد.

س ـ در پيوند با همين مسئله ايدئولوژي و دين مدني در مقابل دين دولتي، نويسنده­ي كتاب صفحات زيادي را اختصاص داده به تشريحِ موارد متعددي از كاركرد متناقض حكومت دينی­. در اين صفحات، به يكرشته مشخصات اشاره شده مانند تناقض حضور تشكل­هاي «غير قانوني» چون «جامعه­ي روحانيت مبارز» كه عملاً حاكم بر بسياري از شئونات جامعه است يا مشكلاتي كه دولت براي دخالت در نهادهاي ديني مانند حوزه­ي علميه دارد در حاليكه حكومت، حكومت ديني­ست. پرسش اينست كه آيا اين تناقض صرفاً در ساخت جمهوري اسلامي­ست يا هر حكومت ديني حامل اين تناقض است؟

ج - البته بحث­هاي نويسنده در اين كتاب، بيشتر نظري و تئوريك است ولي در عين حال، همچنان كه اشاره كرديد، اشاراتي هم به ويژگي­هاي فعلي جامعه­ي ايران و وضعيت دين و دولت و دخالت دولت در نهادهاي مختلف حوزه و غيره دارد. اين موضوع، مقداري با عمق بيشتر بايدمورد بررسي قرار بگيرد، به اين معنا كه: اين دين، كدام دين است؟ آيا همان شريعت است كه اينگونه عمل مي­كند؟ آيا دولت است كه نه با عنوان دين بلكه به عنوان دولت، در اين كارها دخالت مي­كند؟ آيا اين نوعي برنامه­ريزي و سياست است كه بايد انجام شود؟ و بعد هم رابطه­اش با ايمان و عرفان و مسائلي از اين قبيل، چيست؟ نويسنده­ی كتاب، بيشتر تاكيد كرده است بر اينكه زندگي خصوصي يا دين خصوصي را با حقيقت ايمان و عرفان، نزديك كنند و دين را در مقابل آن نوع دين ايدئولوژيك و دين سياسي قرار داده­اند. بنابراين، سخن شما درست است كه اگرچه نويسنده­ی كتاب، اين موضوع را مفصل مورد بحث قرارداده­اند اما به صورت قطعي، مسائل را بيان نكرده­اند. و به نظرم مي­آيد كه در بعضي موارد، پيش از آنكه موضوع به انتهايي كه نيازمند آن است، برسد، قطع مي­شود و مبحث ديگري شروع مي­شود. اين، ايرادي­ست كه من بر اين كتاب، وارد مي­دانم.

س - شايد بشود يكي از معضلات فعلي جامعه­ي ايران را در نكته­يي ديد كه در كتاب هم اشاره شده. اين نكته كه رشته­ی جامعه­شناسي دين در دانشگاه­هاي ايران تدريس نمي­شود تا امكان پرداختن به مسائلي را كه براي مثال هم اكنون مورد بحث ماست، از نظر جامعه شناسي فراهم آورد. اصولاً جامعه­ي دانشگاهي ما، چقدر با عقل منفصل و جدا از معذورات و محضورات رسمي و غير رسمي، به جامعه شناسي دين مي­پردازد؛ گيرم در چارچوب رشته­هاي ديگر؟

ج ـ از چند جهت بايد موضوع را مورد بررسي قرار داد. يكي در سطح كلي جامعه؛ كه من فكر مي­كنم در دوره­يي كه دكتر شريعتي بود بويژه در حسينيه­ی ارشاد، مباحث جامعه شناسي ديني را با عنايت به مسائل دين در ايران آن زمان و فرهنگ ديني، خيلي خوب مطرح مي­كرد و ابعاد مختلف آن را مي­شكافت. و به دنبال آن، شاگردهاي دكتر شريعتي، كه شايد آقاي محمدي هم تحت تأثير آن نوع برداشت باشند، اين مباحث را پي گرفتند. كتاب آقاي محمدي، شايد چيزي بين مباحث ديدگاه­هاي دكتر شريعتي و ديدگاه­هاي آكادميك است. يعني نه اين است و نه آن. تفاوت­هايي هم با آن ديدگاه غير ايدئولوژيك و ديدگاه خاص ديدن دين از درون دارد و هم تفاوتهايي با ديدن دين از بيرون، آنطور كه جامعه شناسان نگاه مي­كنند و معمولاً بررسي مي­كنند، دارد. در ايران البته واحدهاي درسي براي جامعه شناسي ديني هست ولي افراد زبده­يي مي­توان گفت كه پيدا نشده­اند تا اين درس ها را در دانشگاه ارائه بدهند. با اين وجود، در سالهاي اخير، مقالات متعدد و كتابهاي متعدد ترجمه و تأليف، منتشر شده كه بعضي از آنها را هم آقاي محمدي در مقدمه­ی كتاب اشاره كرده­اند و تا حدود زيادي از اين مقالات و كتابها استفاده كرده­اند. ولي مقدار بيشتري از اين آثار و منابع هست كه ايشان استفاده نكرده­اند. خود بنده، چندين مقاله، تحت عنوان تحليل دين از ديدگاه جامعه شناسي نوشته­ام. ده مقاله در تحليل دين نوشته­ام. و ديگران هم بويژه آقاي دكتر سروش به مباحث جامعه شناسي ديني، بسيار نزديك شده­اند. هر چند كه بحث آقاي دكتر سروش هم كلي­ست و بيشتر جدل فلسفي­ست براي درك مسائل ديني. بنابراين، به دليل مشكلاتي كه معمولاً اينطور رشته ها دارد، چون و چرا قرار مي­گيرد، افراد در آنها دخالت مي­كنند، و مشكل است كه بي طرفي علمي در آنها حفظ شود، شايد ناخواسته افراد به دنبال اين رشته، به عنوان رشته­ی آكادميك نرفته­اند. ولي در سالهاي اخير، بويژه در ميان جوانان، شور و شوقي هست كه به سمت اين رشته حركت كنند. برخي رساله­هاشان را در اين زمينه مي­گيرند.

كتابهايي در دست تأليف است. همين آقاي محمدي، چندين كتاب ديگر در اين زمينه نوشته­اند؛ البته به نظر من به عنوان يك آماتور در زمينه­ی جامعه شناسي ديني. بنابراين نمي­شود گفت كه هيچ كاري انجام نشده اما شايد بتوان گفت كاري كه انجام گرفته، كافي نيست و بايد كار بيشتري شود.