|
|
با علي محمدي (استاد روابط بين الملل درانگلستان)
جهاني شدن يا استعمار دوباره (به انگليسي) نويسندگان: علي محمدي - محمد احسن مهدی فلاحتی ۲۰۰ صفحه انتشارات طه ، لندن
درنخستين برگ كتاب «جهاني شدن يا استعمار دوباره»، نوشته شده كه «اين كتاب پيشكشيست به حاكمان جهان اسلام كه نميتوانند نوشتههاي روي ديوار را بخوانند». جهاني شدن (تئوري و عمل)؛ توسعه نيافتگي و جهان اسلام؛ وام جهاني همچون دامي در روند جهاني شدن؛ بنیادگرايي غربي و سياستهاي جهاني شدن؛ جنگ سردي ديگر؛ چشمانداز جهان اسلام؛ از عناوين بخشهاي اين كتاب است كه با آمار و ارقام مستند تنظيم شده است. اين كتاب نشان ميدهد كه نويسندگان آن در جمعآوري اسنادي كه لازم داشتهاند، بطور جدي كوشيدهاند و آماري از مراكز معتبر جهان در اين كتاب گردآوردهاند كه گاه در نمايش فاصلهي كشورهاي فقير و غني، بسيار تكان دهنده است. اما اين كتاب، همه، آمار و اسناد نيست. اين آمار و اسناد در جهت هدف نويسندگان از نوشتن اين كتاب گرد آمده و بنابراین آنچه موضوع گفتوگوي من با دكتر علي محمدي- استاد روابط بين الملل در انگلستان- است، نتيجهگيريهايي است كه نويسندگان از ذكر اين آمار و اسناد انجام دادهاند.
***
س- آقاي دکترمحمدي! تعريف شما از جهاني شدن چيست و چه پيشنهادهايي دربرابرکشورهاي فقير، درحال توسعه، اسلامي، و بطورکلّي کشورهاي جنوب، مي گذاريد تا خود را با اين روندِ ناگزير، همساز کنند؟
ج- جهاني شدن يا اصطلاحي كه اخيرا در اين بيست ساله مطرح شده است، فقط مسئلهي اقتصادي و كنترل و نظارت غرب بر جهان در حال توسعه نيست، بلكه پديدهي جديديست كه كاملا بر رفتار، مصرف، و بطوركلي وضعيت انسان قرن بيست و يكم اثر خواهد داشت. زيرا اساس آن، بيشتر برمصرف است و فرهنگ فراغت و رسانههاي ارتباطي. اين باعث ميشود كه تفاوتهاي فرهنگي با افزايش ميزان مصرف جوامع، كاهش پيدا كند و مردم جهان در همه جا وقتي از نظر مصرف، شبيه يكديگر شوند، از نظر فكري هم به تدريج به يكديگر شباهت پيدا خواهند كرد. نوعي هموژني فرهنگي بر اساس هموژني مصرف، پديد ميآيد. و چون مبتكر اين روند، جهان غرب است، فرهنگ تكنولوژي بر ديگر فرهنگها غالب خواهد شد. اين كتاب، خلاصهيي از اين فراينديست كه در قرن بيست و يكم پديد آمده و من اين فرايند را با دوران استعمار شبيه ميدانم. زماني كه استعمارگران براي گسترش حيطي جغرافيايي خود به نام متمدن كردن مردمان و قبائل جهان سوم- آسيا و آفريقا - به آن كشورها حمله كردند و آنها را تحت سلطهي خود آوردند. البته اين سلطه با سلطهي سيصد سال پيش، كاملا متفاوت است. اين سلطه، كاملا فرهنگي و فكري و بطور كلي غلبهي تكنولوژي بر ديگر فرهنگهاييست كه داراي تكنولوژي وتفكر علمي نيستند.
س- بخش ناچيزي از كتاب به توضيح همين نكاتي كه شما اشاره كرديد، پرداخته ولي بخش اعظم كتاب در دو جهت پيش رفته است: ۱- ضرورت مقابله با تهاجم تكنولوژيك، فرهنگي و فكري غرب و عموما كشورهاي قدرتمند جهان به آنچه كه جهان چهارم گفتهايد- يعني جهان اسلام. و ۲- پيشنهادهايي كه براي همگرايي بيشتر كشورهاي اسلامي در برابر اين تهاجم مطرح كردهايد.
ج- اجازه دهيد توضيحي در همين زمينه بدهم. من به مكانيزمهاي كنترل فرهنگ غرب نگاه كردهام. و پيشنهاد كردهام براي آن كه كشورهاي اسلامي بتوانند راه ديگري را در برابر غرب نشان دهند- يا اگر نميتوانند راه ديگري نشان دهند، دست كم به حفظ فرهنگ و ويژگيهاي اسلامي و فرهنگي خود بپردازند- همان نهادهايي را كه كشورهاي غربي دارند، براي پنجاه و پنج كشور اسلامی هم بوجود آورند. چقدر خوب خواهد بود که کشورهای اسلامی هم تفاوتهای سياسي خود و رهبران آن كشورها تفاوتهاي فردي خود را كنار بگذارند و با يكديگر متحد شوند و به جاي آن كه در سال ميلياردها دلار خرج اسلحه كنند، براي اقتصاد و بهينه سازي فرهنگ وباسوادسازيِ مردمشان هزينه كنند.
س- يكي از مواردي كه در پيشبرد اهداف مشترك كشورهاي اسلامي در كتاب مورد مراجعه قرار گرفته، جنبشهاي اسلاميست. شما در كتاب از جنبشهاي اسلامي دفاع ميكنيد و در پيشنهادهايي كه در صفحهي نود و يك كتاب مطرح ميكنيد، ازجمله با نقد سياست كشورهاي غرب در آنچه تلاش اين كشورها براي جلوگيري از حمايت دولتهاي اسلامي از جنبشهاي اسلامي ميخوانيد، حمايت دولتها از جنبشهاي اسلامي را ضروري دانستهايد. بدون آن كه ما وارد جزئيات اين و آن مورد شويم، پرسش مشخصم در اين زمينه اينست: اصولا دور كردن دولتها از جنبشهاي ايدئولوژيك، كار نكوهيدهييست؟
ج- نكوهيده نيست. كارخوبيست كه دولتها را از جنبشهاي ايدئولوژيك دور كنيم. زيرا با تشديد تضادهاي ايدئولوژيك، صلح درجهان پديد نخواهد آمد.
س- جنبشهاي اسلامي مگر جنبشهاي ايدئولوژيك نيستند؟
ج- اينجا به تصور من، يك بحث ترمينولوژيست. حذف اسلامگرايي براساس حذف هويت اسلامي، هرگز پسنديده نخواهد بود. كشورهاي اسلامي به دليل دينشان يك هويت فرهنگي مشترك دارند و گاه اگر اين كشورها با اين اسم با يكديگر متحد ميشوند، نبايد غرب مانع اين اتحاد شود. همانطور كه غرب و جهان مسيحيت، با يكديگر متحد است. اگر مسائلي جهان غرب و جهان مسيحيت را تهديد كند، كشورهاي غرب، اختلافات خود را كنار ميگذارند و به دفاع از خود ميپردازند. چرا كشورهاي اسلامي چنين حقي رانداشته باشند؟
س- اين تفكيك ديني و ايدئولوژيك كه مي فرمائيد، در غرب چندان آشكار نيست. اتحاد كشورهاي غرب بر پايهي مسيحيت نيست، برپايهي كاركرد اقتصاد سرمايه داريست و مسائل فكري، عقيدتي و ديني در مرحلهي بعدتر و بعدتر قرار ميگيرد.
ج- در اين مورد، اگر شما به گزارش بانك جهاني نگاه كنيد، و كشورهاي مسيحي يا غير مسلمان را با كشورهاي مسلمان مقايسه كنيد، ميبينيد كه از نظر توسعه و پيشرفت، وضعشان بسيار بهتر از كشورهاي مسلمان است. علت چيست؟ نهادهاي بينالمللي كه تعيين كنندهي روند اقتصادي جهان و سياستگذاري اقتصادي و مالي هستند، در اين تقسيم بندي نقش دارند. البته، من اين را همچون توطئه نميبينم. مشكل در كشورهاي اسلاميست كه در زمينهي سوادآموزي يا كنترل جمعيت، تلاشهايي را كه كشورهاي غير مسلمان كردهاند، انجام ندادهاند.
س- در كتاب بيشتر آنچه منعكس است، مقابل قرار دادن كشورهاي اسلامي با غرب است؛ بطوري كه حتا در جايي دركتاب، تاكيد ميكنيد كه كشورهاي اسلامي در تاريخ چنين و چنان بودهاند و جوامع اسلامي، هيچگاه كشتار نكردهاند و در فاشيسم دخيل نبودهاند، كمپهاي نازي را سازمان ندادهاند، در استالينيسم يا حكومت پل پوت دخيل نبودهاند، نژاد پرستي آفريقاي جنوبي را كشورهاي اسلامي سازمان ندادند و غيره... يك حالت تقابل و مقايسهي منفي دو جهان با اين شدت مطرح ميشود، درحالي كه در همين مثالي كه عرض كردم، باز اين پرسش به سادگي قدعلم ميكند كه: آيا دين و ايدئولوژي اسلامي باعث شده كه نازيسم از كشورهاي اسلامي آغاز نشود يا دلائل اقتصادي، تاريخي و فرهنگي و بحران عظيم اجتماعي اوائل قرن بيستم اروپا زمينهي آن بوده است؟
ج- ممكن است برداشت شما چنين باشد كه من خواستهام امتيازي قائل شوم براي كشورهاي اسلامي. چنين نيست. قصد من اين بوده در كتاب كه بگويم عليرغم آن كه امروزه جهان غرب، فرياد از تروريسم ميزند و اغلب اسلام را مساوي با تروريسم قلمداد ميكند، اگر بازگرديم به يكصد سال اخير، ميبينيم كه اكثر جنايات هولناك بشري از جهان غرب بوجود آمده است. حال شما ميخواهيد اين را به حساب اسلام بگذاريد يا به اين حساب كه فرهنگ كشورهاي در حال توسعه با فرهنگ تكنولوژيك غرب، كاملا متفاوت است.
س- مسئله اينست كه چگونه ميشود از افتادن در دام برخورد واكنشي پرهيز كرد و قضايا را ايدئولوژيك نكرد. يعني باز به گذشته بازنگشت. در كتاب به اين نكته برخوردم كه از جمله پيشنهادهايي كه ميشود براي كشورهاي اسلامي داشت مانند گسترش بازار مشترك اسلامي يا نيروي دفاع اسلامي، بطور مشخص، بر سازمان كنفرانس اسلامي تاكيد میكنيد و ميگوئيد اگراين پروژه و طرح همگرايي و اتحاد كشورهاي اسلامي به تحقق بپيوندد و چيزي بشود مانند اتحاديهي اروپايي امروز، در آن حالت، سازمان كنفرانس اسلامي ميتواند كاركرد جدي و واقعي پيدا كند و دبيركل اين سازمان، نقش «خليفه» را خواهد داشت. اين بررسي و اين پيشنهاد، بلافاصله، ايدئولوژيك شدن موضوع را در ذهن من خواننده، منعكس ميكند. ايدئولوژيیی كه پا درگذشتهیی دوردارد و در برابر اربابيت سرمايهداري مسلط جهاني و نئوليبراليسم افسارگسيختهي امروز، نظام خليفگي را پيشنهاد ميكند و راه حلي قرون وسطايي را در ميان ميگذارد.
ج- كشورهاي غربي، آمريكا را به عنوان رهبر جهان سرمايهداري و تكنولوژي قبول دارند؛ درحالي كه در جهان اسلام، كمتر كشوري را ميبينيد که با کشور دیگر از نظر اقتصادی، سیاسی و حتا فرهنگی موافقتی داشته باشد. آیا این میتواند به علت فقر فرهنگي باشد؟ به علت برخورد انفعالي اين كشورها با جهان غرب است كه باعث شده به جاي آن كه اين كشورها با يكديگر براي حل مسائلشان متحد شوند، اكثرا بحران ايجاد كردهاند. من به صورت يك الگوي ايدهال، پيشنهاد دادهام كه ما با همين الگوها و مكانيزمهايي که غرب دارد، يك بازار مشترك اقتصادي اسلامي ايجاد كنيم. اسلامي از اين نظر كه اختلافاتي كه درميان كشورهاي اسلامي هست، كمرنگ كنيم و به نام اسلام، اين كشورها را با يكديگر نزديك كنيم تا بتوانند اين كشورها با يكديگر مسائل خودشان را حل كنند.
س- بحث برسر آن سيستم خليفگيست. يك راه حل است كه به تقويت نهادهاي دمكراتيك در كشورهاي اسلامي- به عنوان كشورهاي تحت سلطهي اقتصاد حاكم بر جهان امروز و نه به عنوان كشورهاي اسلامي- تكيه ميكند و يك راه حل هم به تقويت ارتباط بين دولتها در اين كشورها نظر دارد و اين راه حل دوم به اين نتيجه در نهايت ممكن است برسد- همانطور كه شما در اين كتاب رسيدهايد- كه رياست كل اين تشكيلات و اين دستگاه را يك خليفه خواهد داشت و اجزا آن از جمله «نيروي دفاع مشترك اسلامي»ست كه نوشتهايد به ناتو شبيه است. اين راه حليست درست در مقابل تقويت حقوق بشر و نهادهاي دمكراتيك در كشورهاي فقير و كشورهاي اسلامي.
ج- اين موضوع خليفگي كه در كتاب عنوان شده، صرفا مراجعه به گذشتهي تاريخي و پيشرفتهاي كشورهاي اسلاميست. قبل از اين كه جهان به وضع امروز در آيد، كشورهاي اسلامي از نظر بين المللي با يكديگر متحد و از نظر علمي، پيشرفته بودند. من خواستهام به تاريخ ارجاع دهم و بگويم يك زمان كشورهاي اسلامي اين اتحاد را داشتهاند و در آن زمان ميكوشيدهاند به تبليغ و پيشرفت اسلام بپردازند و از نظر تكنولوژي آن زمان هم تا اندازهيي پيشرفته بودند. ولي چه شد كه پس از يكهزارسال، هرگز آن پيشرفت هايي كه در اوائل اسلام، در سيصد چهارصد سال اول داشتند، تكرار نشد. اسلام كه با سرمايهداري خصومتي ندارد. پس چرا بايد از نظر فرهنگ اقتصادي، و فرهنگ سياسي، اينقدر عقب باشد؟ مشكل اساسي كجاست؟ نميتوانيم همهي اين سرزنشها را متوجه غرب و كشورهاي غرب و سرمايهداري كنيم و از خود نپرسيم كه چرا آنها آنقدر پيشرفت كردند و ما متوقف شدهايم و روزبه روز سير قهقرايي ميرويم؟
س- با تاكيدي كه شما در اين كتاب بر فرهنگ و همگرايي فرهنگي كشورهاي اسلامي- به عنوان اجزاء جهان چهارم- داريد، از نظر شما ميشود تئوري ساموئل هانتينگتون را تائيد كرد؟ او جهان و چشمانداز جهان را تقسيم ميكند به پنج منطقهي اصلي فرهنگي كه كشورهاي اسلامي هم يكي از اين پنج منطقه هستند و اگر مشكلي براي كل جهان بوجود آيد، هانتينگتون پيش بيني ميكند كه اين، جنگ فرهنگها بين اين پنج منطقه خواهد بود؟
ج- با همهي انتقادهايي كه به تئوري هانتينگتون هست، او تا حدودي براساس واقعيتها و تنشهايي كه در جهان امروز موجود است، اين تئوري را مطرح كرده است. نمي شود آن تنشها را ناديده گرفت. شما متوجه هستيد كه فرهنگ آمريكايي هرگز قابل قبول در كشورهاي اسلامي نيست. همانطور كه نحوهي ادارهي حكومتي كه كشورهاي اسلامي دارند، خصوصا كشور عربستان سعودي؛ به هيچ وجه در جهان مدرن امروز، قابل توجيه نيست. بنابراين تنشهايي در بين وجود دارد و انكار ناشدنيست. اين تنشها به سادگي از بين نخواهد رفت، مگر با مذاكره و تبادل نظر و بررسيهاي عميق كه اين تنشها در چه نقاطي ممكن است شدت يابد و در كجا ميشود اين تنشها را كاهش داد. بر همين اساس، من در كتاب، به عنوان يك مشكل جهاني، اين نكته را مطرح كردهام كه سلطهي فرهنگ غربي نميتواند بدون پيامدهايي به راحتي عملي شود. همانطور كه شما با جهاني شدن مشكلات بسياري را مشاهده ميكنيد و ميبينيد آنطور كه بيست سال پيش، پيش بيني ميكردند، اين روند جهاني شدن، انجام نميگيرد. در مورد فرهنگها هم ما خواهيم ديد كه تنشها شدت بيشتري خواهد گرفت، زيرا شما نميتوانيد يك فرهنگ را برتمام مردم جهان غالب كنيد. شرايط جغرافيايي و اقليمي و ويژگيهاي منطقهيي متفاوت است و فرهنگها هم برخي قابليت نزديكي به يكديگر را دارند اما بعضي ديگر به هيچ وجه، قابل تبادل نيستند.
|