|
|
با ابوالحسن بني صدر (نخستين رئيس جمهوري اسلامي ايران)
اولين رئيس جمهور
( متن گفتوگوي « دبيرخانه شوراي انقلاب» مهدی فلاحتی با سه نامزد نخستين دورهي رياست جمهوري اسلامي ايران و دو شخصيت سياسي ديگر)
۲۷۲صفحه انتشارات كوير، تهران
جلالالدين فارسي، حسن حبيبي و ابوالحسن بنيصدر، سه نامزد رياست جمهوري اسلامي ايران در نخستين انتخابات رياست جمهوري در تاريخ ايران بودهاند درسال ۱۳۵۸ خورشيدي . اعضاء دبيرخانهي «شوراي انقلاب» با آنان دربارهي همين انتخابات و اوضاع ايران در آن روز، گفتوگو كردهاند و حاصل را در كتابي با نام «اولين رئيس جمهور» به چاپ رساندهاند. در اين كتاب، متن گفتوگو با آيتالله بهشتي و عزتالله سحابي نيز در همينباره چاپ شده است. در پيشگفتار كتاب آمده است كه متن اين كتاب، پس از بيست سال، براي نخستين بار چاپ و منتشر ميشود. مسئوليت چاپ و نشر اين كتاب را محمد جواد مظفر، مسئول انتشارات كوير در تهران، كه آن زمان سرپرست دبيرخانهی شوراي انقلاب بود، به عهده گرفته است. از شمار آن پنج تن، امروز از جلالالدين فارسي كه چندي پيش، مطبوعات در ايران اعلام كردند يك نفر را در روستايي در ايران با شليك گلولهي تفنگ شكاري كشته است، ديگر در محافل سياسي و خبري، خبري نيست. آيتالله سيد محمد بهشتي، در جريان انفجار مركز حزب جمهوري اسلامی درتهران، همراه با دهها نفر ديگر، در سالهاي نخستين بعد از انقلاب، كشته شد. مهندس عزتالله سحابي، بعدها از «نهضت آزادي ايران» كناره گرفت و همچون يكي از شاخصترين چهرههاي ملي- مذهبي ايران، سال هشتاد خورشيدي را در زندان گذراند. و دكتر حسن حبيبي، معاون پيشين دو رئيس جمهور اسلامي ايران، در نخستين دور انتخابات رياست جمهوري، ۳/۳ درصد كل آرا را كسب كرد. در همان انتخابات بود كه دكتر ابوالحسن بنيصدر با كسب بيش از هفتادوپنج درصد آراء، نخستين رئيس جمهوري اسلامي ايران شد. گفتوگوي دبيرخانهی شوراي انقلاب با ابوالحسن بنيصدر در روز هفدهم دي ماه ۵۸، حدود دو هفته پيش از انتخابات رياست جمهوري انجام گرفت.
***
س- آقاي بنيصدر! شما در گفتوگوي چاپ شده در كتاب «اولين رئيس جمهور»، گفتهايد كه اصولا مخالف برگذاري انتخابات رياست جمهوري بودهايد. اما در اين كتاب، دليلي براي اين مخالفت، ارائه نشده است. بفرمائيد دليل يا دلائلتان براي مخالف با انتخاباتي كه در نتيجهي آن خودتان رئيس جمهور شديد، چه بوده است؟
ج- آن انتخابات، گويایي دارد براي وضعيت امروز. ميدانيد كه آقاي منتظري در مواضعي كه اخيرا اتخاذ كرده است، با نظارت استصوابي شوراي نگهبان مخالفت كرده؛ ولي متاسفانه در مجلس خبرگان، در خصوص رئيس جمهوري، اين نظارت را به شواري نگهبان دادهاند. آن روز هم اين هشدارها را نشنیدند. با اين حال، من رفتم نزد آقاي خميني و گفتم با اين سنجش افكاري كه ما به عمل آوردهايم، مسلم است كه من در صورتي كه نامزد بشوم، به رياست جمهوري انتخاب ميشوم؛ اما بهتر است كه اين انتخابات انجام نگيرد. ايشان گفت چرا؟ گفتم كشور در بحران است و بهتر اين است كه اين بحرانها سر و سامان پيدا كند و بعد در يك محيط آرام، انتخابات رياست جمهوري و مجلس انجام بگيرد تا اطمينان حاصل شود كه اين قانون اساسي به اجرا در ميآيد. ايشان به من گفتند كه «حالا رياست جمهوري بشود، بعد، مجلس بماند» كه، بعد، (انتخابات) مجلس هم نماند. در آن ديدار، من گفتم به شرطي خود را نامزد رياست جمهوري ميكنم كه شما از آن حقي كه قانون اساسي به شما داده در مورد دوره اول انتخابات رياست جمهوري، استفاده نكنيد و نامزد شدن، آزاد باشد. بنابراين، يك تفاوت كيفي اساسي دارد اولين انتخابات رياست جمهوري با انتخاباتي كه بعد از آن انجام گرفته است. و آن اينست كه در آن دوره، شوراي نگهبان كه نبود، آقاي خميني هم از آن اختيار استفاده نكرد جز در مورد آقاي رجوي. آن هم به اين صورت كه گفت «كساني كه با قانون اساسي مخالف كردهاند، نميشود نامزد رياست جمهوري بشوند». آن آقا هم رفت و گفت من استعفا ميكنم. بقيه، همه حدود صد و بيست و هشت نفر نامزد رياست جمهوري شدند و در آن انتخابات شركت كردند.
س- به هرحال، پذيرفتند كه نامزد رياست جمهوي شويد و بعد هم انتخاب شديد. چه پيش از آن كه رئيس جمهور بشويد و چه بعد از انتخاب شدنتان به رياست جمهوري، يكي از نشانههاي بحران، حضور دولت موقت مهندس بازرگان در زمينهي رابطهي اين دولت با روحانيت حاكم بود. چرا مهندس بازرگان و كلا نهضت آزادي، تمايل چنداني به واگذاري مسئوليت به شما در پيش از رياست جمهوري شما، و همكاري با شما در دورهي رياست جمهوري شما نداشتند؟
ج- عرض كنم دو بيان است ديگر. حالا براي شما ميخوانم: در صفحهي هفتاد همان كتاب «اولين رئيس جمهور»، مسئلهي شفاف بودن رئيس جمهوري در نظرها و برنامهها و در جا و موقعيت اوست. آن روز، صحبت اين بود كه ميگفتند مردم از روحانيت پيروي كردند و اين انقلاب انجام گرفته. من ميگفتم نه! مردم به اصول راهنماي انقلاب ايران باور داشتند و ميخواستند اين اصول به عمل درآيد و انتخاب كردند و خواستند كه ولايت شاه و شيخ بر ايران، پايان بپذيرد و ولايت از آن جمهور مردم بشود. از جمله، اين نكته را در متن همان مصاحبهيي كه با من انجام دادهاند، در صفحهي هفتاد اين كتاب آوردهاند، به اين ترتيب: «نظر من اين است كه پيروزي من در انتخابات رياست جمهوري به اين معناست كه انقلاب ادامه دارد. معنايش اين است كه مردمي كه انقلاب كردند، نميخواهند به نظامي برگردند كه در آن، اقليتي به هر عنوان و هر اسمي كه روي آن بگذارید، مينشينند و به جاي ملت تصميم ميگيرند؛ براي ملت، كانديدا درست ميكنند؛ براي او مجلس درست ميكنند؛ براي آن دولت درست ميكنند و به آن تحميل ميكنند. معناي اين انتخاب، اين است كه اين بساط تمام بشود.» حالا شما از اينجا تشريف ببريد به سه مصاحبهی ديگر در كتاب، با آقاي بهشتي، جلال فارسي و مهندس سحابي. مراجعه كنيد در آنجا ازجمله از آقاي مهندس سحابي ميپرسند كه شما با اين انتقاداتي كه داريد چطور با حزب جمهوري اسلامي همكاري داريد؟ ايشان جواب ميدهد به لحاظ اين كه كشور، حزب و چنين و چنان ندارد و اگر با اينها همكاري نشود، كشور دچار مخاطره ميشود. اين دو ديد است. يك ديد كه ميخواهد از طريق مردم عمل كند و حافظ كشور را مردم ميداند و آزادي مردم را شرط رشد ميشناسد. ديد ديگر، اين است كه بايد در محدودهي قدرت، عمل كرد. اين دو ديد بوده كه در آن زمان، به ترتيبي كه در اين كتاب، خيلي روشن، رويارو هستند، با يكديگر مقابل شدند. آنان آن ديد را داشتند. و متاسفم كه امروز بهاي سنگين بابت آن ديد ميپردازند.
س- يعني مابهازاء عملي اختلاف نهضت آزادي با شما، همكاري دولت مهندس بازرگان و اصولا نهضت آزادي با روحانيت حاكم بود و پرهيز شما از همكاري با روحانيت حاكم؟
ج- نميشود گفت روحانيت. چون به صرف اين كه كسي كسوت روحاني داشته باشد كه نميشود او را روحاني گفت. اكنون در واقع، بيش از همه، روحانيون دارند چوب اينان را ميخورند. بگوئيم گروهي كه در كسوت روحاني ميخواستند قدرت را قبضه كنند. من الان مورد ميآورم براي شما: آقاي مهندس بازرگان، يك روز در شوراي انقلاب پيشنهاد كرد كه اين آقايان بروند و در وزراتخانهها معاون وزراتخانه بشوند. آقاي خامنهيي را براي معاونت وزارت دفاع، آقاي هاشمي رفسنجاني را براي معاونت وزارت كشور، آقاي باهنر را براي معاونت آموزش و اينها، آقاي بهشتي را هم براي معاونت وزارت دادگستري پيشنهاد كرد. من به ايشان گفتم «آقا اين چه كاريست شما داريد ميكنيد؟ گفت: چرا؟ گفتم : آقا! اينها را ميبريد عادت ميدهيد به ميز وزارت، بعد مگر ميشود كه ديگر دست از قدرت بردارند؟ گفت: نخير. اينها ميآيند و ميفهمند كه كار، ساده نيست؛ علم ميخواهد، تجربه ميخواهد و اينها ندارند و ول ميكنند و ميروند».
س- اشاره كرديد به سخن مهندس سحابي در پيوند با حزب جمهوري اسلامي؛ كه ميگفت از فقدان وجود احزاب، با حزب جمهوري اسلامي بايد همكاري كرد. خب، فقدان وجود احزاب ريشهدار و آزاد در ايران، واقعيتي بوده كه هنوز هم بر سر اين موضوع، بحث داغي در سراسر جامعهي سياسي ايران، جريان دارد. اما شما در گفتوگو با اعضاء دبيرخانهي شوراي انقلاب كه متن آن در اين كتاب آمده، از تعدد احزاب گله ميكنيد و ميگوئيد اولين كسي بودهايد كه نامه به دكتر مصدق تهيه كرديد و از او خواستيد كه احزاب موجود را منحل كند تا « ايران، قرباني دعواي احزاب نشود». از طرف ديگر، شما با ولايت مطلقه فقيه هم مخالف بودهايد و در همين مصاحبهي چاپ شده در اين كتاب، ميگوئيد فقيه، حق عزل و نصب رئيس جمهور را اگر داشته باشد، پس مردم چكارهاند؟ اما به هرحال، يا بايد يك نفر حاكم و ناظر بر سرنوشت مردم باشد و برايشان و به جاي آنان، تصميم بگيرد و راه و چاه نشانشان دهد، و يا بايد از طريق راههاي شناخته شده مانند مبارزهي علني احزاب، منافع خودرا بشناسند و از آن دفاع كنند. بر پايهي آنچه ازشما نقل كردم، نه تعدّد احزاب، درست بوده و نه ولايت مطلقه. پس، اگر نه اين درست است و نه آن، شما در آستانهي رياست جمهوري، چه پيشنهادي در اين زمينه داشتهايد؟ پيشنهادي كه قاعدتا امروز هم بايد از نظر شما عملي و صحيح باشد.
ج- درست است كه من در آنجا گفتهام كه چنين پيشنهادي به دكتر مصدق ارائه كرديم ولي نگفتم كه آن پيشنهاد ما كار درستي بود. به لحاظ اين كه مصدق به ما جواب داد و گفت: مخالفم. در مورد پيشنهاد خودم در آن وقت هم در همين كتاب ملاحظه ميكنيد كه من از يك كنگره حرف زدهام. وقتي ما رفتيم به ايران، قرار شد كه جلسهي وسيعي بوجود بياوريم از احزاب و گرايشهاي مختلف. به ترتيبي كه اين بشود پايه، و مثل حزب كنگرهي هند، بتواند جامعه را در مردمسالاري، دست كم يكدوره، يك نسل، نگه دارد تا اين سنت و فرهنگ، در ايران استوار شود.
س- «كنگره» از احزاب و سازمانهاي اسلامي براي ايجاد جبههي متحد اسلامي را ميفرمائيد؟
ج - اول قراربود عمومي شود. بعدگفتند عمومي نميشود، قانع شديم به اسلامي. و قرارشد دعوتنامهيي را من و آقاي مرحوم طالقاني و همين آقاي منتظري، امضا كنيم. در «خاطرات» ايشان هم به اين موضوع اشارهيي شده است. البته آقاي منتظري در خاطرات خود، از حزب، سخن ميگويد ولي هدف، حزب نبود. قرار بود يك جبهه بوجود بيايد. پيشنهاد شده بود كه از اعضاء اين جبهه، حزب ملت ايران به رهبري مرحوم فروهر هم باشد. وقتي جلسهيي تشكيل شد براي بحث دربارهي اين جبهه، آقاي خامنهيي در آن جلسه گفت «من بايد بروم، با شوراي مركزي حزب جمهوري اسلامي گفتوگو كنم و در اينباره جواب بياورم». روز بعد، جواب آورد و گفت كه حزب ايشان نميتواند با حزبي مثل حزب فروهر در يك جبهه باشد. بعد گفتيم بسيارخوب. اين آقايان اگر نميخواهيد باشند، اما بقيه باشند. بقيه را هم آقاي منتظري قبول نكرد امضا كند. گفت به لحاظ اينكه اينها ميروند آقاي خميني را تحريك ميكنند و مانع از اين ميشوند كه اين جبهه پا بگيرد، امضا نميكنم. بنابراين، آنوقت كوشش ما اين (تشكيل جبههي فراگير) بود. اما اينها به كنار. مگر انقلاب را مردم ايران با احزاب كردند؟ با نبود احزاب كردند. يك سازماندهي خودجوش، اين مردم بوجود آوردند و در آن انقلاب، گل رابر گلوله پيروز كردند.
س- شما ميفرمائيد كه مسائل و اشكالاتي بود بعد از انقلاب كه در واقع عوامل بحران در كشور بود. يكي از دلائل وجود اين اشكالات ، فقدان احزاب در جامعه و فقدان پايههاي ساخت مدني جامعه است.
ج- اول بايد اين ديد را درست كرد. چه كسي ميخواهد عمل كند؟ حزب براي چيست؟ يك زمان براي اينست كه ازادي را هدف قرار دهد و لااقل اقشاري از جامعه را در آن هدف سازمان دهد؛ يكوقت حزب براي آن است كه به قدرت برسد و قدرت را قبضه كند. در جامعههايي كه جامعهي مدني استواري پيداكرده، حزب در صورتي هم كه هدف قبضهي قدرت را داشته باشد، لااقل مقداري در مهار جامعه است. در وضعيت كشوري مثل ما چنين نيست. به همين دليل، در اين جامعهها بايد تا آنجا كه ميسر است اول، خود مردم را در امور، دخالت داد. و خصوصا، هدف را آزادي گرفت. بطوري كه جامعه، آرام آرام، يك فرهنگ مردمسالار پيدا كند كه احزاب بتوانند در آن جامعه، نقشي را كه ميبايد، در مردمسالاري پيدا كنند. وارونه نميشود كرد. وارونه ميشود نظام قيم مآبي. حالا فرق نميكند كه اين قيم، رهبر يك حزب باشد يا...؛ روش است كه ميبايد تغييرداد.
س- بازگرديم به موضوع پيشنهاد شما دربارهي جبههي فراگير در جريان انقلاب. اشاره كرديد كه پيشنهاد اين جبههي فراگير را داشتهايد، فارغ از اين كه احزاب تشكيل دهندهي آن، ديني باشند، مذهبي باشند يا نباشند.
ج- بله.
س- به اين ترتيب، طر ح حكومت اسلامي، بديهيست كه نميتوانسته مورد حمايت همهي اين احزاب و سازمانها بوده باشد. ج دو چیز است . ببینید دولت اسلامی، همین است که شما می گویید. دولت به معنای « اِتا» یعنی مجموع قوای قضایی، مجریه، مقننه. این« اِتا» بايد حتما بيطرف باشد. زيرا هر مرامي كه به اين دولت بدهيد، اولين كارش اين خواهد بود كه آن مرام را تابع قدرت كند. پدر آن مرام را در ميآورد. و اين، اختصاص به اسلام ندارد. در روسيه هم ديديد كه! ماركسيسم شد مرام « اِتا» و پدر مارکسیسم درآمد و شد آنچه که شد. و الان ديگر در دنيا، اگر كسي بخواهد اسم ماركسيسم را بياورد، بايد دل و جرئت شير داشته باشد يا خيلي متعصب باشد. س- آقاي بنيصدر! دربارهي پيشنهاد جبههی فراگير، آنچه روشن است اينست كه شما اگرچه تشكيل اين جبهه را پيشنهاد ميكرديد اما خود شما از روش اسلام در ساخت يك جامعهي پاسخگو به نيازهاي جهان مدرن و معاصر دفاع ميكرديد و همچنان دفاع ميكنيد. ج - بله. س- فارغ از اين كه اين، چقدر عملي باشد، اما به هر حال و بطوركلي، از طرح جمهوري اسلامي ايران، موكدا دفاع ميكنيد. ج- دو چيز است. جمهوري يعني ولايت جمهور مردم. ربطي به « اِتا» (مفهوم دولت در فرهنگ سیاسی فرانسه) ندارد . جامعه اسلامی ، درصورتیکه اسلام بناي آزادي باشد، ميشود مردمسالاري بر اصل مشاركت؛ كه نسبت به جهان ما هنوز بسيار پيشرفته است. چندين قرن بايد برجهان بگذرد تا آن مردمسالاري كه پيامبر در مدينه تشكيل داده بود، در دنياي امروز، امكان تشكيل شدن پيدا كند. جاي عقيده، در كله انسانهاست. كسي هم نميتواند درون كله انسانها ار كنترل كند، ببيند دركله هركسي چيست. نميشود گفت كه چه كسي با چه عقايد خاصي، حق دارد كه خود را به جامعه معرفي كند. جامعه، بنا بر باوري كه در سر دارد، راي ميدهد. شما ميخواهيد كه مردم به غير مسلمان راي ندهند، به جاي آن كه به زور و چوب و چماق متوسل شويد، اسلام و آزادي را به مردم پيشنهاد كنيد، يقين بدانيد كه مردم نميروند به يك زورگو راي بدهند تا برجامعه حاكم شود. س- ولي تكليف قانون با مردم و قانون با حكومت و دولت چه ميشود؟ درست است كه انديشهها در كلهي افراد است و غير قابل كنترل، اما آنچه كه مردم بايد در يك جامعه، بر طبق آن با يكديگر همكاري داشته باشند، آن قانون، بايد قبل از هرچیز، در تعریف حدود دولت و حكومت، جامع و مانع باشد. آيا خود شما آقاي بنيصدر! به جدايي دين از دولت معتقدید؟ ج- همين الان گفتم كه: بله. گفتم كه دولت بايد خنثي باشد.
|