با ماشاءالله آجودانی 3

(پژوهشگر تاريخ معاصر و نويسنده ي كتابِ «مشروطه ي ايراني و پيش زمينه هاي نظريه­ي ولايت فقيه»)

و عليرضا نوري زاده

( روزنامه نگار ، آشنا با پيوندهاي اهل حوزه و تحليلگر اوضاع سياسيِ حکومت ديني ايران)

فقه استدلالي در مسائل خلافي                                                                               مهدی فلاحتی

نويسنده: آيت­الله سيد محمد جواد غروي

ترجمه از عربي به فارسي : سيد علي اصغر غروي

۸۰۰  صفحه

ناشر: مؤلف و انتشارات اقبال، تهران


كتابي در ايران منتشر شد با نام «فقه استدلالي در مسائل خلافي» ،كه به گفته­ی كتابفروشان، پس از پخش محدود، جمع آوري شد. اهميت اين كتاب، نه فقط به دليل موضوع­هايي­ست كه در آن مطرح شده، و نه فقط به دليل نحوه­ی برخورد صريح نويسنده با اين موضوع­هاست، بلكه از جايگاه فقهي نويسنده هم ناشي مي­شود: آيت­الله سيد محمد جواد موسوي غروي كه در هفتاد و هفت سال پيش - در سن بيست و دو سالگي - به اخذ اجازه­ي اجتهاد از علماء وقت رسيد. در مقدمه­ي اين كتاب، به قلم آيت الله غروي مي­خوانيم:

«حقير، تحصيلات خود را در پنج سالگي آغاز نمودم. از دوازده سالگي به اصفهان آمده، به فراگيري كتب متداوله حوزه مشغول شدم» .

آيت­الله غروي در جاي ديگري از مقدمه، نوشته است:

«از هنگام آشنايي با متون كتب فقهي، بر اين عقيده بوده­ام كه فقه شيعه بايد كاملاً پاكسازي و بازنويسي شود؛ و استدلالي و مبتني بر كتاب و سنت قطعيه گردد... همه موضوعات مطروحه در علم اصول را مفيد فايده نديدم و به تنقيح آن پرداختم.»

كتاب «فقه استدلالي» آيت الله سيد محمد جواد غروي، اگرچه در حوزه­يي محدود منتشر شد، اما در ميان اهل حوزه و نيز پژوهشگران تاريخ اسلام و تاريخ معاصر ايران، بحث­هاي بسياري را دامن زد.

گفت‌و‌گو با دكتر ماشاءالله آجوداني ـ پژوهشگر تاريخ معاصر ايران ـ درباره­ی اين كتاب، به دو دليل اصلي صورت گرفته است: ۱- انتشار كتابي قابل تأمل و دقيق از دكتر آجوداني درباره­ي پيش­زمينه­های نظريه­هاي ولايت فقيه؛ و ۲- تأكيد دكتر آجوداني بر ويژگي انديشه و نقد آيت الله غروي، در مكالماتي كه با او داشته­ام.

س - آقاي دكتر آجوداني! نمي­دانم كه شما در كار نوشتن «مشروطه­ی ايراني و پيش زمينه هاي نظريه ولايت فقيه»، عنايتي به آيت الله غروي و بحث­هاي ايشان در اين­باره داشته­ايد يا خير. اما به هر تقدير، پيش از اين، از شما درباره­ي اهميت كتاب «فقه استدلالي» شنيده بودم. بهتر است قبل از هر چيز، در اين باره صحبت كنيد.

ج ـ اهميت كتاب آيت الله غروي، در چند زمينه است. نخست اين كه اين كتاب، از زير دست مجتهدي گذشته كه سال ها در حوزه­هاي علميه به دانش و فضيلت مشتهر بوده است. دوم اين كه با نگاه بسيار تازه­یي، مسائل بسيار مهمي را در زمينه­ی قوانين اسلام مطرح كرده است. اين نكته از اين جهت مهم است كه نشان مي­دهد فقه اسلامي يك امر ثابت نبوده، بلكه به مرور زمان و در دوره­هاي مختلف به آن افزوده شده و حتا آنچه را كه ما به عنوان احكام اسلامي مي­شناسيم، خود، محل بحث است. زيرا در دوره­هاي تاريخي مختلف، از اين احكام، ممكن است برداشت­هاي ديگر و متفاوتي می­شده است. براي نمونه، به موضوع «ارتداد» و حكم مرتد مراجعه كنيد. آقاي غروي معتقد است كه در اسلام، مجازات مرتد، قتل نيست. و اين اعتقاد را با استناد به قران و حديث و روايت، بررسي و بيان مي­كند و نشان مي­دهد كه حتا احاديثي كه بر قتل مرتد دلالت دارد، از نظر فقهي، احاديث ضعيف است. اهميت اين بررسي، تا همينجا نيست، بلكه بويژه از آن جهت است كه ما در مي­يابيم كه در دوره­هايي از تاريخ، به همين احاديث ضعيف، استناد مي­شده و حكم قتل مرتد، بنا بر همين احاديث، اجرا مي شده است. اين كتاب، همچنين از اين نظر اهميت دارد كه فضايي را مي­گشايد تا ما بتوانيم به مسائل اسلامي و احكامي اسلامي، به شكل ديگري نگاه كنيم.

س - كتاب «فقه استدلالي»، در مقابل قتل مرتدين، با استناد به آيات گوناگون، از توبه سخن مي­گويد و مسلمانان را به تشويق مرتد به توبه كردن فرا مي­خواند. توبه، واگذار كردن گناه گناهكار است به خدا (طلب بخشش از او در عين اظهار پشيماني از عمل خود كرده). اما همين توبه را، همانطور كه در اين كتاب هم ذكر شده، گاه قرآن نمي پذيرد. آيت الله غروي، آيه نود سوره آل عمران را در اين مورد نقل مي كند:

«همانا كساني كه بعد از ايمانشان كافر شدند، سپس كفر را افزودند، توبه ايشان هرگز پذيرفته نخواهد شد.»

حال، با توجه به اين مبحث- از سويي: رد حكم قتل مرتد با توجه به استدلالات آيت الله غروي در اين كتاب؛ و از سوي ديگر: پذيرفته نشدن توبه­ي مرتد به استناد قرآن- آيا آيت الله غروي در اين كتاب، انفعال مسلمانان را در برابر مسئله ي «ارتداد» توصيه نمي كند؟ بويژه که اين موضوع، از داغ­ترين موضوع­هاي مورد بحث در محافل ديني و سياسي ايران است؟

ج -  شما مي­دانيد كه در اسلام از دو حق سخن مي­رود: حق الله و حق الناس. آن جا كه در مورد حق الناس صحبت مي­كنيم، در نظر داريم كه اين حقوق ظاهرا بايد ثابت باشد. اما اين كه توبه­ي مرتد نزد خدا پذيرفته نشود، امري­ست بين انسان و خدايش. كشتن يك فرد اما يك امر اجتماعي­ست. ممكن است توبه­ي مرتد را خدا نپذيرد و او بهشتي نباشد؛ اما اين به معناي افتادن شمشير قتل او در دست من و شما نيست. آنچه آيت الله غروي در اين زمينه نوشته، بسيار دقيق و علمي­ست و مي­تواند بحث­هاي تازه­يي را دامن بزند.

س ـ و اين بحث­ها باز ممكن است به قرائت هاي تازه تري از دين منجر شود. مسئله قرائت هاي تازه از دين، بويژه آن جايي در كتاب مطرح مي­شود كه در همين مبحث «ارتداد»، نويسنده آيات گوناگون در تاكيد بر وجوب قتل مرتد را نقل مي­كند، اما نتيجه­يي ديگر از اين آيات مي­گيرد. براي نمونه، از سوره­ي آل عمران:

«در دل آنان كه كافر شده­اند، ايجاد ترس مي­كنيم : بدان سبب كه به خداوند شرك آوردند.»

 از سوره­ی احزاب:

«خداوند در دلهايشان هراس افكند، گروهي را مي­كشيد و گروهي را اسير مي­كنيد.»

 آيت الله غروي اين آيه ها را چنين قرائت مي كند كه اين صرفا براي قوت قلب دادن به مسلمانان بوده تا آنان در برابر مرتدان و كافران، احساس قدرت و غرور بكنند وگرنه، اين آيه ها، اصولاً مورد احتياج و عمل پيغمبر اسلام در برابر مرتدين، قرار نگرفت. اين نمونه، كه تصويري­ست از قرائت متفاوت از قرائت برخي ديگر از قرآن و دين در ميان علماي شيعه، بعضي پژوهشگران را به اين نتیجه رسانده كه تلاش آيت الله غروي و علمايي مانند او، كمتر فقهي و بيشتر اُما نيستي در تعبير و تفسير دين اسلام است. ورنه، به استناد همين آيه هايي كه نقل شد و در كتاب آيت الله غروي هم آمده، به نظر مي رسد كه نظريه پردازان و طرفداران خشونت اسلامي در ايران، بيشتر محق اند تا مخالفان آنان. شما نظر ديگري داريد؟

ج - من فكر مي­كنم كه اين بحث، كاملاً روشن و مشخص است. مبحث قرائت­هاي مختلف از دين، يك جريان روشنفكري و تازه است؛ اگرچه در بين فقهاي اسلامي، هميشه اختلاف نظر بر سر مسائل فقهي وجود داشته است. اما بحث بر سر احكام اصلي اسلام است و قوانين اسلام. اين كه آيت الله غروي، در اين كتاب، دست به تفسير و تعبير تازه­یی از اين احكام اصلي و قوانين مي­زند، بسيار اهميت دارد و تنها به قرائت امانيستي از اسلام، خلاصه نمي­شود. درست است كه او سعي دارد جنبه­يی مهرورزانه و پر از لطف دين اسلام را ادامه دهد؛ اما تلاش آيت الله غروي در اين زمينه، به تعبير و تفسير قوانين اسلام و امروز و اين كتاب مربوط نمي­شود. كساني كه ايشان را مي­شناسند، مي­دانند كه اين تلاش را از ساليان پيش در حوزه­ی فرهنگ اسلامي انجام مي­داده است. كاري كه او در اينجا انجام مي­دهد، در حقيقت، بررسي تاريخ فقه اسلامي­ست. تحولات وبرداشت­ها در اين روند را به ما نشان مي­دهد. نشان مي­دهد که بسياري از آنچه را كه ما امروز به عنوان احكام اسلامي مي­شناسيم، ساخته و پرداخته­ي حكومت صفويه است و قبل از آن دوره، اين «احكام» وجود نداشته است. و به همين دليل، من فكر مي­كنم كه كار آيت الله غروي، ممكن است به نظر ما قرائت تازه­يی از دين باشد، اما در نظر داشته باشيم كه او به عنوان يك فقيه، بر اساس تاريخ اسلام، تجسس كرده، منابع دست اول را مورد نظر قرار داده، و سخنش بر اساس اين منابع، مستند است. حال، اين كه ما اين سخن و نتيجه گيري­هاي او را چه بناميم و چگونه با آن برخورد كنيم، در اصل حرف، تغييري نمي­دهد­.

                                               

***

كتاب «فقه استدلالي» تقريباً به كليه­ي مسائل مطرح در فقه شيعه با ديدي انتقادي نگريسته است. از وضو و غسل و نجاست و طهارت تا حلال و حرام بودن گوشت حيوانات بري و بحري، و خمس و وجوب قضا و ارث، تا تراشيدن ريش و زدن لاك به ناخن، و البته مهمترين مسائل مورد مجادله يعني زنا و سنگسار و ارتداد و قتل و اعدام. در برخي مسائل، توضيحات كشاف و مثال­هاي گوناگوني آمده و بيش از يكصد صفحه گاه به يك يا دو مسئله اختصاص يافته؛ و در برخي ديگر، كوتاه تر و ساده تر برخورد شده؛ از جمله در پيوند با لاك ناخن كه وضو نداشتن دست لاك زده را با طعنه و تمسخر رد مي­كند و مي­گويد اگر چنين بود، دست رنگرزان و نقاشان هيچگاه وضو نمي­داشت و هميشه نمازشان باطل بود.

در ابتداي اين گفت‌و‌گو، به جايگاه فقهي آيت آلله محمد جواد غروي، همچون يكي از نكات مهم كه خواننده هنگام خواندن كتاب بايد در نظر داشته باشد، اشاره شد. به جايگاه فقهي آيت الله غروي، جا دارد كه بيشتر بپردازيم.

دکترعليرضا نوري زاده - روزنامه نگارِ آگاه ازجريانهاي حاکم برحوزه هاي علميه - درباره ي جايگاه فقهي آيت الله غروي چنين مي­گويد:

« ما تا پيش از انقلاب ۵۷، در حوزه­ها، مكاتبي داشتيم كه مهمترين آن ها سه مدرسه يا مكتب معتبر انديشه­ي تشيع بود. يكي مكتب نجف؛ دو، مكتب قم؛ و ديگري، مكتب اصفهان. مكتب نجف، در واقع، مكتب تشيع سنتي بود. به اين معنا كه كليه­ي مباني و اصول مذهب شيعه، مطابق كتبي بود كه «امهات كتب شيعه» گفته مي­شد- مانند «اصول كافي» و «من لايحضرالفقيه».

در قم، دو دسته مي شدند. يك گروه، روحانيوني بودند با ديد باز و انديشه­ي نو، كه آقاي منتظري، يكی از آنان بود و تا آنجا پيش رفته بود كه به او وهابي مي­گفتند. او اعمالي مانند زنجيرزني و قمه­زني را نفي مي­كرد. در عين حال، كساني هم بودند مانند آيت الله شريعتمداري، كه اگرچه آن جنبه­هاي روشنگري را داشتند اما به آن علت كه از سوي سنتي­ها هم پذيرفته شده بودند، به آنان مي­توان ذومكتبين گفت- به دو مكتب تعلق داشتند. سنتي­ها هم در قم بودند؛ مانند آقاي گلپايگاني و مرعشي نجفي كه امتداد آنان را امروز مي­توانيم در آيت الله وحيد خراساني و بهجت ببينيم. ادامه­ي مدرن­ها در حوزه را هم مي$­توانيم در ناصر مكارم شيرازي و آيت الله صانعي و چند تن ديگر ببينيم. مكتب اصفهان، يك مكتب ويژه بود. اين كه امروز ما از آيت الله غروي در حوزه­ي نجف مي­گوييم، ناكافي­ست. آيت الله غروي، صاحب سه مكتب است. به مكتب اصفهان تعلق دارد. اين مكتب، از زمان ملا محمد باقر مجلسي، به عنوان يك مكتب سنتي متعصب، باقي مانده بود و اصولاً بقيه­ي ملل و فرق اسلامي را نفي مي­كرد. آيت الله حسين خادمي كه آمد، تحولي در حوزه­ي اصفهان پديدارشد. او معرف تسامح در شيعه بود و به همين دليل سنتي ها با او مخالفت مي كردند. امروز، پس از فوت آيت الله خادمي، آيت الله طاهري كه قبلاً در صف سنتي ها بود، در صف خواستاران تحول فقه شيعه قرار گرفته و به مكتب اصفهان، رنگ و بوي تازه يي داده است. در چنين شرايطي، آيت الله غروي كه به دليل روابط خانوادگي، بطور سنتي، با اصفهاني ها در ارتباط بوده، هم دانش سنتي نجف را دارد و هم از نوگرايان قم بهره برده و هم تعلق عاطفي به مكتب اصفهان دارد.

عليرغم بودن آيت الله هاي سرشناسي مانند سيستاني در نجف يا روحانيون حكومتي مانند آيت الله فاضل لنكراني در ايران يا ملاهاي خانه نشين مانند آيت الله قمي يا آيت الله سيد محمد شيرازي، انديشه ي نو آيت الله غروي، مورد توجه و تأمل پژوهشگران علوم ديني قرار گرفته است».