- چرا جهان خاليست ،
وهيچکس با ما نيست ،
ومن روايتِ خويشم به سوي لحظه ي اعدام ؟
- نه اين
حضورِ تو باشد،
که مردمانِ سرافکنده دربرابرِ خود را
درونِ روزن بُرده ست .
به عمقِ پچ پچِ اطراف
اگر که خيره شوي ،
جهانِ خاليِ انسان
جهانِ ترس
مي بيني
و آنچه در ضيافتِ انسان و سايه اش است ،
همان هميشه خنجرِ کهنه ست
در سيني .
سپيده چون که برآيد ،
دوباره جانِ من اندوهِ تازه خواهد داشت
و شليکِ کينه يادِ تو را باز
چون نقشِ هرستاره ي ديگر
درآسمانِ خاطرِ من
خواهد کاشت .
۸ آبان ۱۳۸۱
|