با

محمدرضا شالگوني (از نظريه پردازان چپ)  

و

فريدون خاوند (كارشناس اقتصاد و استاد دانشگاه در پاريس)

و

علي محمدي (استاد روابط بين الملل در انگلستان)

جهاني شدن

نويسنده: ملكوم واتِرز

مترجمان: اسماعيل مرداني گيوي -  سیاوش مریدی  

نشر سازمان مديريت صنعتي ، تهران                                                                مهدی فلاحتی

در چند سال اخير، كتاب­هاي بسياري درباره­ی جهاني شدن - يا جهاني كردن-  در ايران منتشر شده است:

كتاب­هايي يا آكادميك و مستقيماً در توضيح و تبيين اين نظريه، و يا كتاب هايي كه بطور غير مستقيم به موضوع گلوباليسم و ناگزيري روند اقتصاد و سياست و فرهنگ كشورهاي گوناگون به اين سمت پرداخته است.

بعضي از اين متون، تضاد و جنگ در جغرافياي سياسي و فرهنگي جهان را مقصد ناگزير اين روند معرفي كرده­اند،  در حالي كه بسياري ديگر بر همگرايي فرهنگ ها و بهره گيري امكانات كشورهاي گوناگون از يكديگر، تاكيد كرده اند. صاحبنظران اين عرصه، همه در يك نكته اشتراك نظر دارند: همروند سرعت گلوباليسم و رشد نظرات موافق گلوباليسم، نظرات مخالف جهاني شدن نيز ـ اگرچه در زمينه يي محدودتر – رشد كرده است.

يكي از كتاب­هاي قابل تأملي كه در تبيين و توضيح گلوباليسم در ايران منتشر شده، كتابي­ست با عنوان «جهاني شدن» نوشته ي مالكوم واترز كه اسماعيل مرداني گيوي و سياوش مريدي، آن را به فارسي برگردانده اند. در آغاز اين كتاب، پرسش عمومي درباره ي مبدأ نظريه جهاني شدن مورد بحث قرار گرفته و آمده است كه اگر چه اين نظريه همروند رشد جهاني شدن از اوائل دهه ي هشتاد ميلادي به عنوان يك واقعيت خارج از اراده­ي اين فرد و آن فرد برجسته شد، اما نبايد فراموش كرد كه اصولاً اين نظريه، از آن كارل ماركس است كه براي نخستين بار در قرن نوزدهم ميلادي، ويژگي جهانشمول تحولات اقتصادي و نيز فرهنگي را مورد بررسي قرار داده و اين ويژگي را قطعيتي در نوگرايي دانسته است . اين قطعيت را اهل فن و تحقيق در اين عرصه ، به گونه هايي متفاوت وگاه كاملاً متضاد ، تفسير مي كنند.

محمدرضا شالگوني : اگر توجه داشته باشيد، اين نظريه از نيمه­ي قرن نوزدهم مطرح شد. اگر به «مانيفست كمونيست» نگاه كنيد، توضيح روشني از جهاني شدن را در آن مي­بينيد. در فصل اول اين مانيفست، اين توضيح، كاملاً برجسته است. توجه بايد داشت كه در آن زمان، هنوز اوضاع جهاني، ابعاد كنوني را نداشته، اما اين پيش­بيني به نظر من پيامبرگونه، همان زمان مطرح مي­شود. ماركسيست­ها به اين موضوع توجه داشته­اند که سرمايه­داري اساساً نظام و شيوه­ي توليدي­ست كه در مقياس بين­المللي عمل مي­كند. آنچه در تحليل­هاي ماركسيست­ها تا حدودي كمرنگ بوده، ملي بودن و كمرنگ ديدن و كمرنگ جلوه دادن ملي­گرايي بوده؛ و اين يك ضعف بوده است؛ كمرنگ جلوه دادن ناسيوناليسم و آنچه به دولت ـ ملت يا ملت ـ دولت تعبير مي­شود. از ماركسيسم مي­شود در اين زمينه ايراد گرفت و نه در زمينه­ي جهاني بودن يا جهاني شدن سرمايه داري.

س ـ و در اين روند جهاني شدن ناگزيري كه مي­گوييد در نظرات ماركس، پيشاپيش، توضيح داده شده، در اين روند، تكليف دولت چه مي­شود؟ آيا بر طبق نظر ماركس و ماكس وبر، از بين مي­رود و يا تقويت مي­شود و گسترش پيدا مي­كند؟

ج ـ مسئله عبارت از اين است كه دولت در نظريه­ي ماركسيستي با جهاني شدن از بين نمي­رود. جهاني شدن براي ماركس، قبل از هر چيز، جهاني شدن سرمايه داري­ست. و ماركس، اساساً معتقد نيست كه دولت در سرمايه داري ضعيف مي­شود. جهت مقابل آن هم چندان قوي نيست. البته اين گرايش كه انحصارات قوي­تر مي­شوند و در نتيجه­ی تراكم و تمركز سرمايه، دولت به ضعف مي­گرايد، مطرح است. اما در مورد از بين رفتن دولت، ماركس معتقد است كه در نتيجه­ی پيروزي سوسياليسم و قطعيت يافتن و تحكيم آن، دولت رو به زوال مي­گذارد و نه در مرحله­ی سرمايه داري. بهتر است روشن كنيم كه جهاني شدني كه امروز از آن ياد مي­كنيم، جهاني شدن سرمايه داري­ست. درحال حاضر، دولت، از بين نمي­رود؛ دولت­هايي ضعيف مي­شوند و دولت­هايي هم قوي­تر مي­شوند - حتا قوي­تر از گذشته.

س ـ با توجه به اين اظهارات و البته با مكث بر مبدأ تدوين نظريه­ي جهاني شدن، اين پرسش پررنگ­تر مي­شود كه چرا امروز بسياري از ماركسيست­ها و چپ­ها با اين روند جهاني شدن مخالف­اند؟

ج ـ امروز جهاني شدن را بايد در جهات متعدد سياسي، فرهنگي، و تا حدودي اقتصادي ديد و آن را آمريكايي شدن تلقي كرد. واقعيت اينست كه آنچه دولت آمريكا مي­خواهد، اجرا مي­شود. براي مثال، سازمان­هاي اقتصادي و مالي جهاني ـ صندوق بين­المللي پول و بانك جهاني و سازمان  تجارت جهاني و غيره ـ آنچه را كه آمريكا ديكته مي­كند، پيش مي­برند.

س ـ مشخص­تر بگويم: تفاوت جهاني شدن از نظر ماركسيستي و از نظر نظريه­پردازان سرمايه­داري چيست؟

ج ـ در سرمايه­داري البته نظر واحدي وجود ندارد. مثلاً مخالفان نئوليبراليسم، برداشت ديگري نسبت به موافقان نئوليبراليسم از جهاني شدن دارند و در مورد روندي كه اكنون در حال پيشروي­ست و جهاني شدن ايدئولوژي نئوليبرال است، انتقاد آميز نگاه مي­كنند.

معمولاً طرفداران جهاني شدن، با آب و تاب مي­گويند كه همه­ي جهان يكپارچه مي­شود. ولي آيا براي عبور سرمايه و حركت سرمايه­ي مالي اين اتفاق مي­افتد يا براي انسان هم اتفاق مي­افتد؟ مسئله عبارت از اين است كه مرزهاي ملي و مخصوصا مرزهاي ملي كشورهاي شمال براي مهاجرين از جنوب آمده، محدودتر مي­شود. عبور از اين مرزها، مانند عبور از ديوار چين است. مسائل ديگري هم در ميان است: مثلاً امروز اگر يك انسان شهروند آمريكايي باشد، در بسياري از جاها مي­تواند نظر بدهد و حرفش اثر بگذارد، در حالي كه اگر مثلاً او يك شهروند ايراني باشد، تحت اين نظام جهاني محكوم است كه بسياري چيزها را از دست بدهد. جهاني شدن در اين معنا يعني اقتدار ملت­هاي كوچك­تر و ضعيف­تر از بين برود و لگدمال شود. سخن بر سر اين نيست كه جهاني شدن را بايد خوب تلقي كرد يا بد. سخن بر سر چگونگي­ست، چه نوع جهاني شدن؟ و آيا در همه­ی حوزه­ها جهاني شدن به خوبي پيش مي­رود و چنين نيست كه جوانب فاجعه باري داشته باشد كه بشريت را به مخاطره اندازد؟

مدافعان جهاني شدن چه مي­گويند و چرا مدافع روندكنوني جهاني شدن­اند؟

دكتر فريدون خاوند: با استفاده از روند جهاني شدن، شمار بسياري از كشورهايي كه طي مدتی طولاني از انقلاب صنعتي و از توسعه و پيشرفت بركنار مانده بودند، توانستند وارد اين فرايند بشوند و فاصله­شان را با كشورهاي صنعتي كم كنند. مي­توان اشاره كرد به مجموعه­ی كشورهاي آسياي جنوب شرقي؛ مي­توان اشاره كرد به كشور بزرگي چون چين كه به بهشت سرمايه­گذاري­های خارجي تبديل شده و مهمترين هدفش اين است كه كالاي انبوه صادر كند به بازارهاي جهان و اين را از طريق عضويت در سازمان جهاني تجارت تأمين كند؛ مي­توان اشاره كرد به كشوري چون مكزيك كه در آغاز سال­هاي ۱۹۸۰ وامدارترين كشور جهان بود ولي توانسته در حال حاضر به عنوان شريك آمريكا و كانادا در سازمان «نفتا» خود را جا بيندازد. از طرف ديگر، با استفاده از پديده­ی جهاني شدن، علم و دانش و تكنولوژي جديد از مناطق سنتي خود فراتر مي­رود و در مناطق ديگر گسترش مي­يابد. بنابراين، جهاني شدن يك شانس تاريخي­ست براي تعداد زيادي از كشورها كه بتوانند فاصله­شان را با دنياي صنعتي – دنيايي كه انقلاب اول و دوم و سوم صنعتي را از سر گذرانده- كم كنند.

***

 دكتر علي محمدي ـ كارشناس روابط بين الملل - مي­گويد برعكس، تجربيات دو دهه­ي قبل و نمونه­هايي مانند كشورهاي وامدار سنگين، نشان مي­دهد كه اين روند جهاني شدن- كه در آغاز، روند مثبتي را نشان مي­داد، از هدف نخستين خود، جدا افتاده است:

دكترعلي محمدي: ميزان بدهي كشورهاي وامدار سنگين، چندان تغيير نكرده؛ مگر اينكه بانك جهاني و كشورهاي غرب، برخي از اين وام­ها را به آن­ها بخشيده باشند. اين كشورها نتوانسته­اند از درآمد جهاني شدن، وام­هاشان را بپردازند. تنها كشورهاي غرب به اين نتيجه رسيدند كه اگر وام­هاشان را ببخشند، اين كشورها امكاناتي مي­يابند تا اقتصادشان را بهبود بخشند و بتوانند در رقابت بازار جهاني شركت كنند. براي نمونه، هنوز مسئله­ی آرژانتين و فروريزي اقتصاد آن، مشخص نشده كه با پرداخت آن­همه وام بانك جهاني به اين كشور، چرا ورشكستگي اقتصاد آن، پيش بيني نشد؟ بطور كلي با ارزيابي­یی كه از يكي دو دهه­ي قبل در دست داريم، مي­بينيم كه كشورهاي جنوب، چندان بهره­یي از پديده­ی جهاني شدن نبرده­اند.

                                        ***

مخالفان جهاني شدن با تأكيد بر گردش سرمايه در دالان­هاي كنترل شده­ی بين­المللي مي­گويند گسترش سرمايه در كشورهاي پيراموني، صرفاً به امكانات مراكز اصلي اين سرمايه­گذاري و مراكز هدايت كننده­ی اين سرمايه­ها كمك مي­كند و باعث مي­شود كه همچنان فاصله بين شمال و جنوب، افزايش يابد؛ اين­بار به دست خود كشورهاي پيراموني. دكتر فريدون خاوند اما معتقد است كه فاصله­ي شمال و جنوب، الزاماً به روند كنوني جهاني شدن مربوط نيست و اين گونه نظرات، پاسخي مشخص به موضوع نمي­دهد.

دكترفريدون خاوند: فقر و عقب ماندگي با جهاني شدن بوجود نيامده و به اين زودي­ها هم از جهان ريشه كن نمي­شود. مسئله آنجاست كه براي نخستين بار در مناطقي از جهان ـ برخلاف تصور رايج ـ پيكاري عليه فقر در دو دهه­ي اخير صورت گرفته كه هيچگاه سابقه نداشته است. مثلاً در قاره­ي آسيا در هيچ برهه­يي از تاريخ، فقر اينقدر كه مي­بينيم عقب نشيني نكرده بود. اين را هم در نظر بگيريد كه شركت­هاي چند مليتي، در حال حاضر، بخش بزرگی از سرمایه­های خود را به کشورهای صنعتی صادر می­کنند. به این معنی که شرکت­های چند ملیتی آمريكايي و اروپايي و ژاپني، عمدتاً در آمريكا و اروپا و ژاپن سرمايه­گذاري مي­كنند. بخش محدودي از اين سرمايه­ها بطرف كشورهاي جهان سوم مي­رود. و تازه در بين كشورهاي جهان سوم هم تعداد محدودي از اين  سرمايه­ها استفاده مي­كنند. اين كشورها نه فقط مخالف جذب سرمايه گذاري­هاي خارجي نيستند، بلكه برخلاف يك عقيده­ي رايج، رقابت عظيمي بين كشورهاي در حال توسعه برای جذب سرمایه­های خارجی، در گرفته است. زیرا با این سرمایه­ها، نه فقط پول وارد این کشورها می­شود، بلکه سازمان، تکنولوژی و حتا بازار فروش وارد این کشورها مي­شود. بنابراين طرز فكر غلطي­ست اگر فكر كنيم شركت­هاي چند مليتي مي­خواهند سرمايه­هاشان را به كشورهاي جهان سوم ببرند. چنين نيست. برعكس، تلاش كشورهاي جهان سوم است كه مي­تواند اين سرمايه­ها را جذب كند.

از طرف ديگر، مي­بينید كه كشور بزرگ و معتبري چون هند كه در طول دوران بعد از استقلالش كشور بسته­يي بود، با الهام از تجربه­ی چین در حال حاضر، به این نتیجه رسیده که باید ادغام خود در فرایند جهاني شدن را سرعت ببخشد - از طريق جذب سرمايه­هاي خارجي و صدور كالا.

چه كساني مخالف سرمايه گذاري­هاي خارجي­اند؟ آنان كه مايل­اند كشورها بسته بمانند. و در ايران، در حال حاضر، جناح­هاي اصلاح طلب، خواستار خروج از اقتصاد بسته­ي دولتي­اند و مايل­اند سرمايه­هاي خارجي را جلب و جذب كنند. همين مجلس ششم است  كه براي اولين بار قانون جديد سرمايه گذاري­هاي خارجي را تدوين كرد. اين قانون با مخالفت چه كساني روبه­رو شد؟ با مخالفت شوراي نگهبان. تصادفي نيست كه جناح­های محافظه كار حكومت ايران، هم با سرمايه گذاري­هاي خارجي مخالف­اند و هم با پيوستن ايران به سازمان تجارت جهاني.

***

محمدرضا شالگوني ـ چنان كه اشاره شد ـ معتقد است كه جهاني شدن بطور كلي مورد نظر نيست، بلكه بايد از چگونگي جهاني شدن، دريافت مشخص داشت؛ همانطور كه مخالفت با روند كنوني جهاني شدن، الزاما ًبه معناي همسو شدن همه­ي مخالفان اين روند با يكديگر نيست:

م.ش : معمولاً اينطور تلقي مي­شود كه هركس با اين جهاني شدن ايدئولوژي ليبرالي مخالف باشد، بلافاصله طرفدار محدوديت­هاي ملي و مخالف حركت تاريخ است. درحالي كه حركت تاريخ، اين پيشروي جهاني شدن نيست. اين نوع پيش بردن جهاني شدن و توسعه­ي سرمايه داري­ست كه واكنش­هاي ارتجاعي تندي را از طرف كساني كه قربانيان اين رونداند بر مي­انگيزد. و بديهي­ست آنان كه اين وضع را ايجاد مي­كنند، در مقابل اين واكنش­هاي ارتجاعي، مي­خواهند حقانيت خود را ثابت كنند و جلوه دهند. مي­بينيد كه آمريكا، وجود اسلامگرايان بنيادگرا را دليلي بر حقانيت خود مي­داند و نتيجه مي­گيرد كه بايد براي آزادي جنگيد و غيره يعني، نوع خاصي از منطق تسلط يك ابرقدرت بر بقيه­ی جهان، به پديده­ی جهاني شدن تعبير مي­شود.

***

مخالفان و موافقان جهاني شدن، همه بر اين نكته كه جلو روند جهاني شدن را نمي­شود گرفت، اشتراك نظر دارند. نيز در اين نكته كه نبايد از اين ميدان واقعي، خود را به حاشيه كشيد. اما چگونه مي­شود از پيامدهاي منفي جهاني شدن، جلوگيري كرد؟

م.ش : اين روندي­ست كه برگشت ناپذير و فرار كردن از اين روند، كار احمقانه و خيالپردازانه است. اما براي آن كه در سطح ملي دولت در مقابل شركت­هاي فراملي و سرمايه­ی مالي بين­المللي، به زانو در نيايد، بايد مبارزه شود. و نيز همانطور كه در بين كشورهاي شمال، ائتلاف­هاي اقتصادي و غيره، صورت مي­گيرد، كشورهاي محروم هم بايد مراكز و مناطق همكاري­هاي اقتصادي- بين خود- بوجود بياورند؛ راه­های گشايش فرهنگي ايجاد كنند؛ و يك بازار مشترك و دنياي مشتركي را براي ايجاد رفاه بين خودشان بوجود آورند. براي جبهه­ي سوم ديگري هم بايد تلاش كرد و آن اينست كه در مقياس بين­المللي براي نظم دموكراتيك بين­المللي مبارزه شود. اين، اهميت فوق­العاده دارد كه بتوان جلو اقتدار كشورهايي را كه جهان را زير نفوذ قطعي خود مي­گيرند و نوعي كلونياليسم جهاني بوجود آورده­اند، گرفت؛ و اين تنها از راه يك مبارزه­ی بين­المللي و مشترك در ميان افكار مترقي همه­ي ملت­هاي جهان، امكانپذير است. براي مثال توجه به اين نكته بكنيد كه عرب­ها، با بيش از دويست ميليون نفر جمعيت، از كرانه­هاي اقيانوس اطلس تا سواحل رودخانه­ي سن، به عربي سخن مي­گويند- يعني يك زبان واحد در اين خطه­ي وسيع وجود دارد. اينان در مناطقي زندگي مي­كنند كه دو سوم ذخائر انرژي جهان را در برگرفته است. آيا براي مثال، سعودي­ها نمي­توانند درآمد خود را در سودان سرمايه گذاري كنند- در كشوري كه از قحطي رنج مي­برد؟ بله، مي­توانند. اما قرار اين نوع جهاني شدن، چنين نيست. نبايد مصري­ها از ثروت سعودي­ها نصيب ببرند. سعودي­ها بايد در آمريكا در فلان شركت هواپيمايي سرمايه­گذاري كنند تا مثلاً چشم انداز درآمد مطمئن­تري داشته باشند.

بنابراين است كه بر همكاري بيشتر كشورهاي فقير، تاكيد مي­كنم. اين نكته به اين معني نيست كه اين كشورها بايد با كشورهاي پيشرفته­تر مقابله كنند و خودشان را از آن كشورها جدا كنند. منظورم اينست كه اين كشورها با كشورهاي همسطح خود، بايد همكاري­های اقتصادي راهگشاتري داشته باشند.

***

ع.م : در آغاز روند كنوني جهاني شدن، كه از فروپاشي بلوك شرق، آغاز شد، اين تصور بود كه بدون وجود رقيبي چون كمونيسم، امتزاج و هماهنگي اقتصادي كشورهاي گوناگون، باعث آزاد شدن بازارهاي اقتصادي در همه­ي كشورها مي­شود و كمبودهاي اقتصادي كشورهاي عقب مانده­تر، برطرف مي­شود. بر همين اساس اما وقتي به گذشته مي­نگريم، مي­بينيم كه بيشتر شركت­هاي بزرگي كه از اين روند جهاني شدن بهره گرفته­اند، در كشورهاي غرب هستند و اين ها به دليل امكاناتي كه از قبل داشته­اند و دسترسي گسترده­يي كه به بازارهاي جهاني داشته و دارند، بيشترين استفاده را برده­اند و كشورهاي جهان سوم، در هيچ مرحله­يي، نه شريك اين شركت­های چند مليتي­اند و نه امكاناتي داشته­اند كه بتوانند در اين رقابت­ها شركت كنند. تفاوت عمده اين بوده است كه كشورهاي جهان سوم، انحصار بازارهاشان را شكسته­اند و به شركت­هاي غربي امكان داده­اند كه كالاهاشان را در آن كشورها بفروشند. يعني، فقط باعث گسترش بازارهاي سرمايه­داري شده­اند. اين روند، رونق اقتصادي در غرب، و بحران در كشورهاي جنوب را باعث شده است.

س ـ آقاي دكتر محمدي! بخشي از پژوهش­هاي شما در پيوند با جهاني شدن اسلام است. اين جهاني شدن كه اصولاً با طرح «امت اسلامي» مطرح مي شود، با جهاني شدن مورد اين بحث ما چه تفاوت­هايي دارد؟

ج - كشورهاي اسلامي، بيشتر مي­كوشند فرهنگ خود را حفظ كنند و كمتر به طرف جامعه­ي مصرفي و غرب، گرايش پيدا كنند - بويژه از نظر اخلاقيات. اما بر زمينه­ي بهبود وضع اقتصادي كشورهاي اسلامي- بخصوص كشورهايي كه عضو اوپك­اند - اين كشورها كوشش نكرده­اند كه براي ساعات فراغت، چاره­يي بينديشند؛ تعريفي براي اوقات فراغت داشته باشند و بدانند كه اوقات فراغت كارگران و جوانان و اصولاً همه­ي مردم شهرنشين، چگونه بايد سپري شود. كشورهاي غرب، از آنجا كه پيشاپيش در اين موارد انديشيده­اند و از نظر صنعتي هم پيشرفته بوده­اند، در توليد كالاهاي فرهنگي بسيار توسعه يافته­اند و بازارهاي كشورهاي اسلامي، بازارهاي بي­رقيبي­ست براي مصرف اين كالاها. اكنون كه كشورهاي اسلامي در پي چاره جويي در برابر گلوباليسم هستند و مي­كوشند دست كم فرهنگ اسلامي­شان را حفظ كنند، به دليل آن كه نتوانسته­اند برنامه­ها، فيلم­ها و سرگرمي­هايي توليد كنند تا بتواند با كالاهاي فرهنگي كشورهاي غرب كه بي نهايت شيك و جذاب است، رقابت كنند، در اين زمينه موفقيتي به دست نياورده­اند. كشورهاي اسلامي، حتا در زمينه­ي اطلاع رساني هم نتوانسته­اند يك سازمان اطلاع رساني يا خبرگزاري معتبري ايجاد كنند كه بتواند در برابر غول­هاي مهم خبرگزاري مانند رويتر، مقابله كند. بنابراين، جهاني شدن اسلامي، فاقد مكانيسم­هايي­ست كه كشورهاي غرب دارند. كشورهاي اسلامي، نه از اين مكانيسم ها كه آينده را به دقت ترسيم كند، برخوردارند و نه داراي كارشناسان ماهرند. اگر كارشناسان ماهري هم دارند، به دليل وجود حكومت­هاي خودكامه در بيشتر اين كشورها، به غرب، پناه برده­اند. اگر توجه كنيد، كشورهاي اسلامي، اغلب براي حل مسائلشان، از كارشناسان غرب كمك گرفته­اند.

***

هويت يكي از مفاهيمي­ست كه مورد استناد بسياري از مخالفان جهاني شدن است . هويت ملي، اجتماعي و بويژه فرهنگي، چه سرنوشتي در اين روند جهاني شدن پيدا مي­كند؟

ف.خ : هیچ كشوري در طول تاريخ، هويت خود را آنگونه كه بايد و شايد، حفظ نكرده است. ايرانيان، هويت چند هزارسال پيش و حتا هويت چند صدسال پيش خود را ندارند؛ و حتا فرانسويان هم هويت يكصدسال پيش خود را ندارند. در فرايند جهاني شدن، فرهنگ­ها از بين نمي­روند، فرهنگ­ها به هم كمك مي­كنند. يك نمونه عرض كنم: مراجعه كنيد به شبكه­ی جهاني اينترنت. شمار پايگاه­ها (سايت)يي كه به زبان فارسي در اختيار ايرانيان در سراسر جهان قرار گرفته، بسيار چشمگير است. بنابراين، تمدن ايراني در ادغام در فرايند جهاني شدن است كه مي­تواند خود را حفظ كند. برعكس، اگر ايران نتواند از لحاظ بازرگاني خارجي، از حالت يك كشور نفتي خارج شود و كالاهاي صنعتي به بازارهاي جهان صادر كند؛ اگر ايران نتواند توان اقتصادي خود را با فرآيند صنعتي شدن و جهاني شدن هماهنگ كند، تمدن ايراني هم نابود خواهد شد.

من تصور مي­كنم كه براي مثال، ادغام چين در بازار جهاني و پيوستن اين كشور به فرآيند جهانی شدن، بزرگترين تضميني­ست كه براي جهاني شدن فرهنگ چين وجود دارد. بنابراين ما نبايد تصور كنيم كه جهاني شدن، الزاما بايد به سمت نابودي فرهنگ­ها برود. البته اضافه كنم كه ما جهاني شدن داريم تا جهاني شدن. سخن من به معناي اين نيست كه بايد جهاني شدن را تنها به قوانين بازار و به يك نوع تقدير گرايي رها كنيم. ما نياز به نهادها و قوانين جهاني داريم و نياز به تلاش يكايك كشورها داريم تا از اين فرآيند جهاني شدن به بهترين نحو ممكن استفاده كنند. در عوض، آنچه بيش از همه مي­تواند به كشورها لطمه بزند، مخالفت با پديده­ي جهاني شدن از موضع ارتجاعي و جلوگيري از پيشرفت كشور و هماهنگ شدن كشور با اين پديده است.