با  موسي غني نژاد

(استاد دانشگاه درايران وكارشناس اقتصاد)

آزادي خواهي نافرجام

نويسندگان: موسي غنی­نژاد، محمد طبيبيان، حسين عباسيِ علي كمر

۲۲۰ صفحه                                                                                                     مهدی فلاحتی             

نشر گام نو، تهران

آزايخواهي نافرجام، تجربه­ي تاريخي ايرانيان است. و نخبگان اين مردم همواره در پي يافتن دلائل اين نافرجامي بوده­اند تا شايد بتوانند مردمشان را دست كم از رفتن در راه تجربه شده، راه نافرجام، بازدارند. بازداشتن مردم از رفتن در راه نا فرجام بارها تجربه شده اگر نه كافي اما قطعا لازم است تا يافتن راه تازه، عنصر اصلي تلاش مردم در گذار زمان شود. نويسندگان كتاب «آزايخواهي نافرجام» افزون برآن كه لزوم برگذشتن ازتجربه­هاي نافرجام و علل اين تجربه­ها را يادآور شده­اند، راهي را كه خود مناسب مي­دانند، پيشنهاد كرده­اند. راهي كه به نوعي، كم و بيش، در منظر آگاهان به ضرورت استقرار جامعه­ي مدني در ايران، گسترده است: حكومت قانون و برداشتن دست دولت از روي اقتصاد كشور.

 «دگرديسي در چهره­ي استبداد کهن»، «انديشه­ي اقتصادي و جايگاه آن در جامعه­ي مدرن»، «سازمان سياسي جامعه»، «چگونگي نظام اقتصادي جامعه»، و «حكومت قانون»، از فصل­هاي ششگانه­ي كتاب «آزايخواهي نافرجام» است.

 محمد طبيبيان و موسي غني­نژاد، سال­ها در دانشگاه­هاي ايران، اين زمينه­ها و مفاهيم را به دانشجويان آموخته­اند و حسين عباسي علي كمر نيز كه پيش­تر از دانشجويان همين استادان بوده، خود به جرگه­ي آنان پيوسته است.

كتاب «آزايخواهي نافرجام»، كمتر به زمينه­هاي اجتماعي و فرهنگي پرداخته و اصولا همچنان كه از عنوان فرعي اين كتاب بر مي­آيد، به بنيان حيات اجتماعي- سياسي ايران پرداخته است. عنوان فرعي كتاب، چنين است: «نگاهي از منظر اقتصاد سياسي به تجربه­ي ايران معاصر».

س- آقاي دكتر غني­نژاد! آزايخواهي نافرجام، عنوان اين كتاب است كه نگاه شما به تجربه­ي ايران معاصر، البته با تكيه به تجربه­هاي تاريخي­ست. برداشت كلي از كتاب، مي­تواند اين باشد كه علت نافرجامي آزاديخواهي ايرانيان در طول تاريخ، تمركز همه­ي ابتكارات اقتصادي و قدرت اقتصادي در دست دولت و فقدان بخش خصوصي مقتدر بوده است. با اين نتيجه گيري كلي از كتاب، موافقيد؟

ج- بله. بطور كلي، استنباط شما از مضمون اصلي كتاب، درست است. هدف ما از نوشتن اين كتاب، نشان دادن نقطه­ي ضعفي بوده كه تجدد طلبي در كشور ما هميشه به آن دچار بوده است. اين ضعف عبارت است از بي­اعتنايي به حقوق فرد و آزادي هاي فردي و همچنين مذموم بودن اقتصاد به عنوان یک فعالیت مادی و سودجویانه. همیشه در بین روشنفکران اجتماع، اقتصاد همچون يك امر مذموم تلقي مي­شده است؛ بدون توجه به اين كه اقتصاد در دنياي مدرن، نقش كليدي دارد. سعي كرده­ايم در اين كتاب، به صورت كلي بر اين نكات تاكيد كنيم و نشان دهيم كه ضعف اصلي تجدد طلبي ما در كجا بوده است.

س- راه حلي كه در كتاب ارائه مي­شود، مسیر جوامع دمكراسي غرب است. اما در غرب، اين مسير، چند شاخه مي­شود. در مسير خصوصي سازي و كاهش همه تواني دولت در عرصه­ي اقتصاد در مقاطع گوناگون در غرب، نظرات متفاوت وجود داشته و در هر دوره، اين و آن نظر، بسا برجسته­تر شده و كاركرد وسيع­تري پيدا كرده است. براي مثال، اكنون در حالي كه گروهي «راه سوم» را مطرح مي­كنند- مانند توني بلر نخست وزير بريتانيا و بيل كلينتون رئيس جمهور پيشين آمريكا- گروه ديگر در اقتصاد سياسي نوعي نئوليبراليسم خشن را توصيه و اجرا مي­كنند. جمهوريخواهان فعلي حاكم بر دولت آمريكا نمونه­ي اين دسته­اند. شما كدام راه را براي ايران، پيشنهاد مي­كنيد؟

ج- راه حلي كه ما در كتاب ارائه داده­ايم، راه حل غربي نيست؛ راه حل علمي­ست. ما طرفدار غرب نيستيم؛ طرفدار شرق هم نيستيم. ما طرفدار مملكت خودمان هستيم و اين كتاب را نوشته­ایم در جهت منافع خودمان. و استنباط ما از اقتصاد، يك استنباط علمي بوده و استدلال­هاي علمي در اين كتاب مطرح شده. دليلي ندارد كه ما طرفدار غرب باشيم يا شرق.

س- منظور من از «جوامع دمكراسي غرب»، آن چيزي­ست كه برپايه­ي نظرياتي كه شما مدافع آن هستيد، در منطقه­يي از كره­ي زمين به نام غرب يا مغرب زمين، به واقعيت در آمده و به تجربه اثبات شده است.

ج- الزاما اينطور نيست. در غرب ما فاشيسم را داريم؛ ناسيونال سوسياليسم را داريم. در غرب ما جنگ ويتنام را داريم؛ توسعه طلبي آمريكا را داريم. ما اين­ها را قبول نداريم. همه­ي آنچه كه غرب انجام داده، مورد تائيد ما نيست. و اگر ما در كتاب، «راه سوم» را مورد انتقاد قرار داده­ايم، به اين دليل است كه راه دومي وجود ندارد. راه يكي بيش نيست و آن، راه علم و انسانيت و عقلانيت است. ممكن است اين برداشت بشود كه ما دنباله روي از غرب را توصيه مي­كنيم يا مدل خاصي را ارائه مي­دهيم، ولي نه تصور من و نه تصور ديگر نويسندگان اين كتاب، چنين است. ما مشكل اقتصاد كشور خودمان را، البته به صورت كلي و در ابعاد اقتصاد سياسي، توضيح داده­ایم و آن را در عدم توجه به حقوق فردي، عدم توجه به دنياي مدرن و به اقتصاد رقابتي كه بر حقوق مشخص بشر بنا شده ديده­ايم. اين (ويژگي­هاي دنياي مدرن) دستاورد بشرست. غربي و شرقي، ديگر در اين­جا ملاك نيست. اين دستاورد، در غرب هم نقض شده و البته در بعضي جاها هم به كار گرفته شده است. به صورت كلي، آن مدل علمي در مد نظر ماست كه در كشور ما مذموم واقع شده.

س- اين مدل علمي، آيا در جايي پياده شده يا صرفا در نظراتي­ست كه شما از آن در كتاب دفاع كرده­ايد؟

ج- به صورت آرماني در هيچ كجا چنين مدلي را نداريم و هيچكس هم مدعي نشده كه چنين الگويي در جايي پياده شده است. ولي نسبی­ست. هر جا كه به اين مدل، نزديكتر شده­اند، از دستاوردهاي اين تمدن جديد، بهره­ي بيشتر برده­اند. اما يك جنبه از مسئله اينجا مطرح است. تمامي مسائل بشري كه در اين موضوع، خلاصه نمي­شود. ما ادعاي بزرگي در كتاب، نكرده­ايم. ما جنبه­ي اقتصادي مدرنيته را مطرح كرده­ايم. اما مسئله­ي سلطه طلبي و امپرياليسم و مسائل سياسي آن هم وجود دارد كه از نظر ما البته به ماهيت اين مدرنيته مربوط نمي­شود. ولي انسان، موجود پيچيده­يي­ست و انسان مدرن، بازمانده­هايي از فرهنگ ماقبل مدرن، فرهنگ مبتني بر تخاصم و تضاد را به همراه دارد. انسان مدرن كامل، وجود ندارد.

س- به سلطه طلبي و امپرياليسم و به جنگ ويتنام اشاره كرديد و گفتيد كه اين­ها لزوما از تبعات فعاليت انسان مدرن و آن چيزي كه در اقتصاد با عبارت رقابت آزاد مشخص مي­شود، نيست. رقابت آزاد وقتي كه چندان گسترده شود كه توان دولت و نقش دولت را كاملا كاهش دهد و تعيين كننده­ي مسير اصلي جامعه شود، مي­تواند به سمت اقتصاد نظامي هم برود. همانطور كه امروز مي­بينيم كه بخش مهمي از اقتصاد جهان را اقتصاد نظامي در برمي­گيرد. آيا تصور نمي­كنيد كه جنگ، يكي از تبعات طبيعي رقابت آزاد گسترده و نامحدود اقتصادي­ست و دولت­ها تنها حافظ اين رقابت­اند و نقششان در همين حد است؟

ج- جنگ به هيج وجه با يك اقتصاد رقابتي سازگاري ندارد. من نظريات آدام اسميت، بنيانگذار علم اقتصاد را خاطرنشان مي­كنم كه قبل از او مونتسكيو همين نظرات را در مورد تجارت آزاد بيان مي­كرد. اين كه هر جا تجارت آزاد گسترش پيدا كرده، روابط صلح­آميز شده است. تاجر اهل مداراست؛ اهل معامله است. اهل جنگ نيست. اگر جنگي بوجود مي­آيد در جايي است كه تجارت نيست. مي­گويند كه در آمريكا نقش صنايع نظامي آنقدر است كه ترجيح مي­دهند براي فروش اين صنايع، در جهان، جنگ باشد. خب اين كه ارتباطي با تجارت آزاد ندارد. سلاح براي دفاع توليد مي­شود نه براي تجارت. ولي هنگامي كه ما سلاح را به ابزارتجارت (و كالاي تجارتي) تبديل مي­كنيم و از آن وسيله­يي براي جنگ مي­سازيم، از آن هدف اصلي كه گسترش تجارت بر مبناي روابط صلح آميز است، دور شده­ايم. اينها خلاف جهت تجارت آزاد است؛ خلاف بهره بردن همه­ي انسان­ها از تجارت آزاد است. ببينید! آمريكايي­ها چه سودي از جنگ ويتنام بردند؟ هيچ سودي نبردند و خودشان هم اين را مي­دانند. و الان امريكايي­ها در دفاعي كه از اسرائيل مي­كنند، از اين دفاع بي قيد و شرط، چه سودي مي­برند؟ كجاي اين سياست، با تجارت و منافع اقتصادي آمريكا خوانايي دارد؟ به نظر من، اين­ها كاملا در تضاد با منافع ملي آمريكاست. پس، منظور من اين است كه همه چيز را خلاصه نكنيم در اين بحث اقتصادي­يي كه عرض كردم. آن الگويي كه اقتصاد مدرن دارد، الگوي هماهنگي منافع است. الگويي كه داراي تضاد و تخاصم نيست. گسترش تجارت در جهت منافع همگان است. اگر مي­بينيد كه غربي­ها در اين جهت حركت نمي­كنند، يعني از اين الگو دور شده­اند. مدل ما، غرب نيست؛ مدل ما علم است.

س- اجازه دهيد بپردازيم به پيامدهاي اقتصاد آزاد و اين نظر كه بخشي از آن در صفحه­هاي ۹۹ و ۱۰۰ كتاب «آزاديخواهي نافرجام» ذكر شده است. نوشته­ايد «امر خصوصي كه در برگيرنده­ي ساحت آزادي وحقوق فردي­ست و مستقل از امر عمومي، يعني حكومتي، و مقدم بر آن است، چه فعاليت­هايي از زندگي اجتماعي انسان را تشكيل مي­دهد؟ به سخن ديگر، جامعه­ي مدني به عنوان ساحت فارغ از اراده­ي حكومتي، دربرگيرنده­ي كدام دسته از فعاليت­هاي فرد در جامعه است؟ پاسخ اين سئوال در نظريه­ي حقوق طبيعي مدرن داده شده است: فعاليت­هاي ناظر بر تامين معيشت يا به اصصلاح امروزي، فعاليت­هاي اقتصادي.»

 اين نظر و اين برخورد و اين نوشته، ممكن است اين برداشت را بوجود بياورد كه تكيه­ي شايد بيش از حد بر اقتصاد، موضوع وقت آزاد در جوامع را تحت الشعاع قرار مي­دهد. به عبارت ديگر، اين نظر مي­تواند به سادگي و آشكار، علت دورشدن جوامع صنعتي و جوامع امروز غرب را از آن چيزي كه به ارزش­هاي معنوي و ارزش­هاي فرهنگي اصيل مشهور است، توضيح دهد. اين سرنوشت آيا طبيعي خصوصي شدن- يا خصوصي سازي - است يا مي­توان از گرفتار شدن به اين سرنوشت، اجتناب كرد؟ يعني  وقت آزاد در اين جوامع اگر هست، صرفا براي تجديد قوا جهت پرش دوباره و گرفتن سهم بيشتر از پول نباشد و به آن ارزش­هاي معنوي هم پرداخته شود.

ج- در آن نقل قولي كه از كتاب آورديد، بايد توجه كنيم كه اصل قرار دادن اقتصاد، به كدام معناست. آن تاكيد بر اين مبناست كه انسان اگر از نظر اقتصاد وابسته به ديگري يا به دولت باشد، آزادي­اش را از دست مي­دهد. انسان آزاد، انساني است كه نخست از نظر اقتصاد و معيشت، مستقل باشد. و اين استقلال، فقط در اقتصاد آزاد مي­تواند فراهم باشد. يعني هر كسي به خاطر تلاشي كه مي­كند، سهمش را ببرد و مستخدم ديگري نباشد. در اقتصاد دولتي، همه مستخدم دولت هستند و سخن گفتن از آزادي و جامعه­ي مدني معنا ندارد. زماني جامعه آزاد خواهد بود كه اين ساحت اقتصادي كه يك امر معيشتي­ست و در درجه­ي اول اهميت زندگي انسان قرار دارد، آزاد شود. اگر رگ حياتي انسان، وابسته به ديگري باشد، كليه­ي آزادي­هايش را از دست داده است. ما مي­خواهيم كه به خودمان برگرديم و كمي فروتن باشيم (منظورم ما ايرانيان است). براي دستاوردهاي بشري ارزش قائل شويم. به علم اهميت بدهيم. فكر نكنيم كه همه چيز را بايد از اول تجربه كنيم و بگوئيم كه همه چيز حتي علم را خودمان بايد از صفر شروع كنيم. اين تكبر و غرور را كنار بگذاريم و از تجربه­ي بشر و اين مدل­هايي كه امتحان خودشان را داده­اند، بيشتر بهره­مند شويم.

س- در كشورهايي مانند ايران كه اقتصاد، متكي به وزن سنگين فعاليت­هاي بورس بازانه است- آن هم نه به مفهوم غربي بلكه به مفهوم چرخش غير صنعتي روابط اقتصادي و پول در جامعه و آن چيزي كه اين اواخر معروف شده است به رانت خواري؛ و در كشوري كه سنت ابتكارات اقتصادي غير دولتي يا مطلقا وجود نداشته يا آنقدر ضعيف بوده كه به ديده نمي­آمده، روند فاصله گرفتن دولت از اقتصاد، به جاي تقويت فعاليت­هاي اقتصادي جامعه­ي مدني و نهادهاي مربوط به آن، آيا به فربه شدن هر چه بيشتر اربابان جديد اقتصادي و لايه­ي نازك قدرتمداران و قدرتمندان مالي و اربابان اقتصاد بيمار اين جامعه نمي­انجامد؟

ج- من با شما موافق نيستم. چنين نخواهد شد. اگر دولت، دست خود را از اقتصاد بيرون ببرد، انحصارهاي خصوصي جايگزين انحصار دولت نخواهد شد و نمي­تواند بشود. به اين علت كه جدا شدن اقتصاد از دولت، با يك منطق اقتصادي صورت مي­گيرد. اين منطق اكنون منطق رقابت است. در ايران امروز هم وقتي مسئولان نظام در اين­باره صحبت مي­كنند، منظورشان رقابتي كردن اقتصاد است. در اقتصاد رقابتي، انحصار نخواهید داشت. بنابراين انحصار خصوصي جايگزين انحصار دولتي نخواهد شد. اگر امروز مي­بينيم كه رانت خواري در سيستم اقتصادي ما وجود دارد و يك عده از امتيازهاي انحصاري استفاده مي­كنند، به اين علت است كه اقتصاد ما كاملا دولتي­ست. اين اقتصاد دولتي، خواه ناخواه، اقتصاد فاسدي خواهد شد حتا اگر مسئولاني كه در راس امور قرار مي­گيرند، آدم هاي خوبي باشند. اين سيستم، سيستم خوبي نيست وسيستم اقتصاد دولتي، نهايتا يك سيستم فاسد اقتصادي خواهد بود. اما از اين كه اين سيستم جاي خود را به يك سيستم رقابتي بدهد، من هيچ نگراني ندارم كه وضع بدتر شود. معتقدم اوضاع بسيار بهتر خواهد شد، روابط اقتصادي شفاف­تر خواهد شد و دولت قادر خواهد بود وظيفه­ي خود را بهتر انجام دهد. دولت، وقت و انرژي بيشتري خواهد داشت زيرا در اموري كه به او مربوط نمي­شود- يعني اقتصاد- دخالت نخواهد كرد و مي­تواند نگهبان واقعي حقوق و آزادي­هاي مردم باشد و وظيفه­ي سياسي خود را به مفهوم واقعي كلمه انجام دهد. در آن حالت است كه جامعه­ي ما موفق و شكوفا خواهد شد. من به هيچ وجه نگران انحصارهاي خصوصي در يك اقتصاد رقابتي نيستم. تجربه­ي بشرنشان داده كه هر جا انحصار وجود داشته، درپشت آن دولت بوده است. در رقابت آزاد، انحصار بوجود نمي­آيد.