با پوران فرخزاد 2

نیمه­های ناتمام (نگرشی به شعر زنان از رابعه تا فروغ)

نویسنده: پوران فرخزاد

۳۶۵ صفحه

نشر کتابسرای تندیس، تهران                                                                                     مهدی فلاحتی

پوران فرخزاد می­گوید دانشجویان دختر دانشگاهی برای سخنرانی دعوتش کرده بودند؛ وقتی با این دانشجویان گفت‌و‌گو می­کند، در می­یابد که هیچکدام از شاعران زن ایران را نمی­شناسند- به جز دو سه شاعر زن نامدار معاصر مانند فروغ و سیمین بهبهانی و حداکثر: پروین.

این ناآگاهی دانشجویان، بویژه دانشجویان علاقه­مند به شعر و تاریخ ادبیات و شعر فارسی، یکی از دلایل اصلی شکلبندی نطفه­ی کتاب «نیمه­های ناتمام» می­شود که دربرگیرنده­ی زندگینامه و شعر بیش از چهل شاعر زن ایرانی در یکهزارسال گذشته است.

س- خانم فرخزاد! غیر از این کتاب«نیمه­های ناتمام»، شما قبلا «دانشنامه­ی زنان فرهنگساز ایران» ا تدوین و منتشر کرده­اید. با دیدن این کتاب «نیمه­های ناتمام»، به ذهنم رسید که قبل از هر چیز بپرسم چه آثار دیگری در همین زمینه از شما منتشر شده و چه کارهایی در زمینه­ی آثار زنان و نقش زنان در تاریخ فرهنگ و ادب ایران انجام داده­اید؟

ج- نخستین کتابی را که در این زمینه تهیه کردم، مجموعه­یی بود از شعر بیست و چهار زن شاعر معاصر، به نام «اوهام سرخ شقایق». این نام را از یکی از بندهای شعر فروغ گرفته بودم. این کتاب در سال ۱۳۷۵- اگر دقیق بگویم- منتشر شد. پیش از آن کتاب، تا آنجا که من می­دانم، یک مجموعه­ی دیگر از شعر زنان ایران چاپ شده بود که کامل نبود. از «اوهام سرخ شقایق» استقبال خوبی شد و به­رغم تیراژهای کمی که داریم و با وجود بی­توجهی مردم به کتاب، این کتاب در طول یک ماه، همه­ی نسخه­هایش به فروش رفت. امسال، ناشراین کتاب، بدون اطلاع من، آن را در قطع کوچک، مجددا چاپ کرده و به بازار فرستاده که شنیده­ام این هم فروش خوبی داشته است.

بعد از این کتاب، «دانشنامه­ی زنان فرهنگساز ایران و جهان» را به بازار فرستادم. «نیمه­های ناتمام»، سومین کتاب من در این زمینه است و آخرین کتابم هم در زمینه­ی آثار ادبی زنان، «کارنمای زنان کارای ایران» است که شناسنامه­ی زنان ایرانی است از آناهیتا تا امروز.

س- چه انگیزه­هایی باعث شد که شما بطور متمرکز بر نقش زنان در تاریخ ادبیات و فرهنگ ایران، کار کنید؟

ج- این انگیزه در همان آغاز انقلاب ۵۷ در من بوجود آمد. پیش از انقلاب، من اصولا به فکر تفاوت زن و مرد نمی­افتادم، زیرا ما دوشادوش مردان کار می­کردیم و دلیلی نداشت که به این موضوع فکر کنم. ولی بعد از انقلاب، وقتی دیدم زن از مرد، جدا شد؛ نگاه مردان عوض شد و دوره­یی دیگر آمد، تازه به این اندیشه فرو رفتم که چرا نسبت به زنان، اینطور رفتار می­شود؟ شروع کردم به مطالعه. می­دانیم که تاریخ انسان، تاریخ مذکر است. منظورم تاریخ مدون دوره­یی است که ما می­شناسیم. پیش از آن، شاید تمدن­های دیگری بوده که از بین رفته و نشانی از آن تمدن باقی نمانده. دوره­یی را که به عنوان تاریخ مدون می­شناسیم، کاملا مذکر است. زنان اروپا و آمریکا هم شاید دویست سال نیست که شروع کرده­اند به سر بیرون آورد و گفتن این که «اینک ماییم»! تا انقلاب ۵۷، من هیچ توجهی به این موضوع نداشتم. محیط قبل از انقلاب، اصولا اجازه­ی این اندیشه کردن­ها را به من نمی­داد. تحقیری که بعد از انقلاب شدم، باعث شد که بنشینم و بخوانم. اولین بار، در محل کارم بود؛ اداره­یی که تا آن زمان، محل کار مشترک همکاران زن و مرد بود. من متوجه شدم که نگاه مردان دارد عوض می­شود. نگاه­هایی بسیار تحقیرآمیز. تازه می­فهمیدم که با آنانی که می­شناختمشان و دوستشان بودم، از یک جنس نیستم. جنس مخالف آنانم. در مطالعه کردن­ها بود که دریافتم بر زنان دنیا و بویژه زنان شرقی، چه گذشته است. به خود گفتم باید کاری کرد! اینطور نمی­شود. و اینجور هم که اینان می­گویند زن هیچوقت در اجتماع نبوده و کاری نکرده، درست نیست. این حرف­ها دروغهای مرد-ساخته است. از آغاز که نگاه می­کنیم، می­بینیم که تاریخ پیش از اسلام ما با میتولوژی و متون آئینی – دینی­مان شروع می­شود. متن دیگری که برای ما باقی نمانده است. در این متون که می­نگریم، می­بینیم آئین مهر، کهن­ترین آئینی­ست که آریائیان داشتند. و می­بینیم همانطور که ما خداوندگار مهر را داریم، در کنارش آناهیتا را داریم. در یشت­ها چندین یشت، ویژه­ی زنان است. در مطالعاتم دیدم که بر این اساس، ما خدایان مادینه­یی داشته­ایم. به هر حال، دریافتم که از آغاز چنین نبوده که اینان می­گویند. بی­تردید، بعد از آن که ما شرقیان شهرنشین شدیم و شهری­گری شروع شد، نادیده گرفتن حقوق زنان هم آغاز شد. در متن­های آئینی می­بینیم که وقتی از دوره­ی پیش از تاریخ وارد تاریخ می­شویم و از دوره­ی هخامنشیان و اشکانیان می­گذریم و وارد دوره­ی ساسانیان می­شویم که در آن دین و دولت، یکی بوده است، در همین دوره، زنان به کلی از صحنه کنار گذاشته شدند و خدایان مادینه کاهش مقام گرفتند. دیدم آناهیتا که نماد زیبایی، پاکدامنی، پاکیزگی، درخشندگی آبها و نگهبان زهدان زنان و توالد و تناسل است، ناگهان سقوط می­کند و در دوران اسلامی تبدیل می­شود به زهره­ی چنگ­زن و بربط­زن و وسیله­ی لهو و لعب مردان.

وقتی دقت کردم، دیدم درست است که زنان به ظاهر محو شده­اند اما در باطن، قدرتشان را همچنان حفظ کرده­اند. تاریخ را که ورق می­زنیم می­بینیم که اگرچه زنان ادیبمان شمار کمی دارند، اما فراوان ملکه داریم و زن قدرتمند- مادران و خواهران و حتا خاله­ها و عمه­های پادشاهان و زنان آنان که در امور حکومتی دخالت داشتند.

باری، تصمیم گرفتم درباره­ی زنانی که من جای پایشان را در تاریخ ایران یافتم، کار کنم. بخشی از حاصل کار را به «دانشنامه­ی زنان فرهنگساز» انتقال دادم، بخشی را به «کارنمای زنان کارای معاصر» و بخش ادبی­اش را ویژه­ی «نیمه­های ناتمام» کردم که در واقع، گردشی­ست در شعر زنان پارسی گوی ایرانی- از قرن چهارم که آغاز تاریخ ادبیات ماست تا فروغ.

س- عنوان فرعی این کتاب «نیمه­های ناتمام» که مورد صحبت ماست، «نگرشی نو در شعر زنان از رابعه تا فروغ» است. چه نگرش نویی منظور شما بوده است در گزینش این عنوان فرعی.

ج- پیش از من، آدم­های بسیار در ایران، سفینه نوشتند و تذکره. در این نوشته­ها از زنان، گاهی و به کوتاهی و حتا با الفاظ بسیار رکیک، یاد شده است. در زمان ناصرالدین­شاه، اعتمادالسلطنه، کتابی سه جلدی از عربی ترجمه کرد که البته من در جریان کارم به این نکته پی بردم که ترجمه و کار آن کتاب سه جلدی را زن اعتمادالسلطنه – اشرف­السلطنه کرده است. اشرف­السلطنه، زبان فرانسه و عربی می­دانسته؛ نخستین عکاس زن ایران بوده و به خصایصی که در آن زمان بسیار نادر بوده، آراسته بوده است. آقای اعتمادالسلطنه هم، درست همانطور که شیوه­ی سایر مردان آن زمان و گاه این زمان است-این کتاب را به نام خود چاپ کرده است. به هر حال، در این کتاب از زنان مورد نظر ما با جملات و کلمات عربی بسیار قلمبه و سلمبه­ی غیر قابل درک، در یکی دو سطر یاد آورده است. بعد از این، آقای کشاورز صدر، کتابی تهیه کرد با نام «از رابعه تا پروین»؛ که این درست کپی کتاب اعتمادالسلطنه یا اشرف­السلطنه است.

دوسه کتاب دیگر در همین زمینه منتشر شد که باز کپی بود. یعنی اصلا به کنه وجود این زنان، آثار و زندگینامه­ی آنان پرداخته نشده.

من همه­ی این کتاب­ها و تذکره­ها را با دقت خوانده­ام و توانسته­ام از طریق مقایسه­ی اینها با هم و مراجعه به کتا­ب­های کلاسیکمان، به نتیجه­یی برسیم. ما کتاب­های قدیمی بسیاری داریم که مستورند. من، اینها را ورق زده­ام و توانسته­ام برای هرکدام از این زنان، شناسنامه­یی به اندازه­ی توانایی خودم و آنقدر که مدارک اجازه می­داده، بنویسم. با نثر امروز بنویسم و تا اندازه­یی این زنان را چنان که بایسته است، معرفی کنم. بنابراین منظورم از «نگرشی نو» اینست که من آن نگرش کهنه­ی کپی برداری را به کار نبرده­ام.

س- بازگردیم به همین کتاب «نیمه­های ناتمام». علیرغم این­که تلاش کرده­اید تمایلات عقیدتی خود را در این کار پژوهشی دخالت ندهید و اصالت کار را حفظ کنید، اما در یکی دو زمینه­، آشکارا به سمت داوریهای حتا ایدئولوژیک رفته­اید.برای مثال، درباره­ی نژاد. ظاهرا برای شما نژاد از اهمیت بنیادین برخوردار است. وقتی خواننده، حاصل پژوهشهای شما را یک به یک درباره­ی این زنان شاعر، می­بیند، درمی­یابد که در داوریهای شما، نژاد، یک محور است. می­گویید: «بانویی نژاده». یا «زنان پارسی­نژاد». درحالی­که در این کتاب، ما با زنان پارسی گو یا با شعر فارسی و کلام فارسی سر و کار داریم و این لزوما با نژاد یکسان نیست.

ج- کاملا حرف شما درست است. من در بعضی جاها به شدت احساساتی می­شوم. اما فکر می­کنم زنی که وارد ادبیات می­شود، شعر می­گوید و مخصوصا در آن زمان­ها قلم به دست می­گیرد، باید خیلی نژاده باشد و اصیل. منظورم این نیست که نژاد پارسی داشته باشد، ولی روحش و جانش باید اصیل اشد وگرنه اصولا به طرف این مسائل نمی­رود. منظور من، پارسی­گری نیست. اگر دقت کنید چندین تن از زنانی که در این دفتر آمده­اند، تبار مغولی دارند. اگر می­گویم نژاده و با احساسات می­گویم، منظورم اصالت است.

س- توضیح شما روشن است ولی چون مکرر شده است در این کتاب اصطلاح زنان پارسی نژاد و نژاده، چنین استنباطی را که عرض کردم، می­شود از آن کرد. باری، ولی یک نکته را هم نمی­توانم ناگفته بگذارم؛ این­که: در سراسر کتاب، شما کاملا به زنانه­گویی شاعران وفادار بوده­اید. در این کتاب، ملاک شما همواره شعر زنان بوده  این، بر همه­ی جنبه­های دیگر کار پژوهش شما، ارجحیت آشکاری دارد. برای مثال، حتا در مورد شمس کسمایی که از پیشروان شعر معاصر فارسی­ست، به این ویژگی­ش نپرداخته­اید و صرفا کوشیده­اید به شعری که جنبه­های زنانگی حضور فردی و اجتماعی­اش را برجسته کند، و به نقش او به عنوان یک زن در تاریخ ادبیات ایران، بپردازید.

ج- من شمس کسمایی را مادر شعر نو ایران می­دانم. همچنان که ما نیما را پدر شعر نو فارسی می­گوییم.

س- بله، این نمونه­ی شمس کسمایی را عرض کردم تا گفته باشم که اهمیت این کار شما از نظرها دور نمانده است- اهمیت تلاش شما در حفظ خط و ربط کتاب در سراسر آن.

مهرتاج  رخشان، از شمار زنانی­ست که پوران فرخزاد در این کتاب معرفی کرده است. |«شناسنامه»ی او نمونه­یی­ست از توضیح موقعیت زنان در تاریخ پدرسالار:

«مهرتاج رخشان، دختر هوشیار ام­الحکما، پزشک فرهنگ­دار ارتش ناصرالدین­شاه، نخستین دختر ایرانی که تحصیلاتش را در مدرسه­ی آمریکایی اصفهان تمام کرد و با چندین زبان آشنایی کامل داشت، شاعری به تمام اجتماعی بود که عمری را به مبارزه با جهل و بی­سوادی زنان گذراند. یا در کلاس­های شبانه­ی شهرستانها به تدریس پرداخت، یا اوقاتش را به چالش با تاریک­اندیشانی گذراند که باسوادآموزی زنان سر موافقت نداشتند و سرانجام نیز از شر دسایس بداندیشان به باغی که در دماوند داشت، پناه برد و در انزوای خود درگذشت. چنان که شادروان علی­اکبر مشیر سلیمی می­نویسد: مهرتاج رخشان، آنچه را که در زندگی او تا سال ۱۳۱۷ گذشت، به رشته­ی تحریر کشیده است اما از این که آن دفتر به چه سرنوشتی دچار شد، هیچکس را خبری نیست و نمی­دانیم بر این زن بزرگ که آموزگاری عاشق، نویسنده­یی درشت­بین و سخنرانی فرزانه و فرهنگ­پرور بود و به جز هنر شاعری، در موسیقی و نقاشی نیز از زبدگان زمانه­ی خود بود و به انسان و اعتلای انسان می­اندیشید، چه گذشته است. اما از آنچه که از اشعارش برمی­خیزد، می­توانیم دریابیم که او وطنش را و هموطنانش را صمیمانه دوست می­داشت. نادانی و ستمگری را نکوهش می­کرد و آرزو داشت در سرزمین آشوبزده­ی ایران، یک مدینه­ی فاضله، یک آرمانشهر بسازد سرشار از عدالت اجتماعی و آزادی.»

نمونه­یی از شعر مهرتاج رخشان، این زن شاعر دانشمند دوره­ی ناصری:

 ای دل غمین برخیز، کن ثنای آزادی    

 تا کنم همی جولان در فضای آزادی

جهدها و کوشش­ها بایدت در این میدان    

تا کنی اسیران را آشنای آزادی

هیچ دانی ای مجنون، در همه جهان از خون  

نهرها شده جاری در بقای آزادی؟

ای دل حزین تاکی زیر پرده­ای بخروش  

  پرده را نما پاره در رضای آزادی

همچو کرم ابریشم پیله را رها بنما   

 تا پری چو پروانه در هوای آزادی

صبر و حوصله تا چند در رهایی­ات زین بند  

  نیست چاره­ی دیگر همسوای آزادی

با صدای اعلا ده این خبر به گمرا هان                                           

علم و معرفت باشد رهنمای آزادی