با پری زنگنه

نوشته شده توسط Administrator پنجشنبه ۰۶ اسفند ۱۳۸۸ ساعت ۱۹:۴۷

چاپ




(استاد همآمیزی فن اپرا با موسیقی ایران، خواننده قدیمی اپرا، و‌ نویسنده‌ی کتابهاي متعدّد در زمینه­ی موسیقی، طبیعت ایران و داستان­های محلی ایران)





مهدی فلاحتی

*  آوای نام­ها از ایران زمین

*  نویسنده و گردآورنده: پری زنگنه

*  ۴۷۰ صفحه

*  انتشارات کتابسرا، تهران



پری زنگنه، بی­تردید، مشهورترین خواننده­ی اپرا در ایران است. این شهرت، نه تنها به دلیل صدایِ او، بلکه شیوه­ی خاصِ خواندنِ ترانه­های فولکلور ایرانی و اصولاً آوردنِ شیوه­ی خواندنِ اپرا و سوپرانو به ایران و امتزاج این شیوه با موسیقی و فرهنگِ ایران توسط او بوده است. اگرچه از مجموعِ بیست و هشت سال فعالیتِ هنری، تنها در هفت سالِ نخستِ این عمر هنری ـ یعنی تا قبل از انقلاب ۵۷، نوارهایی از صدای او منتشر شد (۲۱ نوار)، اما در همان نوارها و باز شنیدن آن­ها، هم امروز، خاطره و همسراییِ چند نسل جاری­ست. اگرچه کتاب «آوای نام­ها از ایران زمین»، انگیزه­ی نوشتنِ این سطرها و نشستن پایِ سخن پری زنگنه است اما نمی­شود با پری زنگنه نشست و بدون پرداختن به هنرِ آوازخوانیِ او برخاست. خودِ پری زنگنه می­گوید بی­آنکه خواسته باشد، وارد جهان موسیقی شده است.

س ـ خانم پری زنگنه! آشناییِ اهلِ دل و موسیقی و فرهنگ در ایران با شما نیازی به توضیح و تشریح ندارد. بنابراین خواهشم این است که شما به آن بخش از پیشینه­ی هنری خود بپردازید که برایتان اهمیت کلیدی داشته است.

ج ـ بدون آن که بخواهم به روی صحنه بیایم و تخصصی کار کنم، به این دلیل که صدایی داشتم و در پی توانایی­هاییِ خود می­رفتم، به توصیه­ی اطرافیان رفتم به هنرستانِ عالیِ موسیقی تهران، و فعالیت هنری­ام را از آنجا شروع کردم. پایه­یی که در آنجا گذاشته شد، بعدها در کار من در عرصه­ی موسیقی، بسیار مفید واقع شد و بعد از نابینا شدنِ من، مسیر روشنی را برایم مشخص کرد که توانستم به دنیای صوت و موسیقیِ خود بازگردم. بیشتر فعالیت و شهرتِ من در این سالها ـ در سالهای بعد از نابینا شدنم ـ بوده است. در سنین کودکی در کودکستان و دبستان و دبیرستان و محافلِ خانوادگی، همیشه می­خواندم اما به طور جدّی و حرفه­یی، بعد از واقعه­یی که برایم اتفاق افتاد و منجر به نابینایی من شد، معلمین من، بیشتر برای سرگرمی، به ادامه­ی کار موسیقی و آواز تشویقم کردند. ولی خب، رشته­ی اپرا، بسیار دشوار است و حالتِ سرگرمی نمی­تواند داشته باشد. مدتی کار کردم تا یک رپرتوار و برنامه آماده شد و به روی صحنه رفتیم و بعد من فکر کردم که این کارهایم را با فعالیت­های فرهنگیِ نابینایان ادغام کنم. بر همین زمینه، کنسرت­های بی­شماری را در سراسر ایران، در شهرستان­ها، در دانشگاه­ها و محیط­های هنری برگذار کردیم تا برای جامعه­ی روشندلان بتوانیم امکاناتِ فرهنگیِ بهتری بوجود بیاوریم.  نوآوریِ من، تکنیک اُپرا در خدمتِ موسیقی ایرانی بود. در کنار آن، به کارهایی بسیار اهمیت داده­ایم و روی این کارها متمرکز بوده­ایم: شعرهای شاعرانِ مدرن ایران و آهنگ­هایی که آهنگسازانِ امروز ایران ساخته­اند. اجرایِ این­ها به صورتِ آوازهایی­ست که نه سنّتی و در دستگاه­هاست و نه فولکلور. به هر حال، با آگاهی از این که اپرا هنوز محبوبیت چندانی در ایران ندارد و در کشور ما ناشناخته است، توانسته­ام این کار را به سبکی انجام دهم که از تخصص من هم چندان دور نباشد. و بسیار به این کار معتقدم زیرا کاری­ست جدید و صحیح. 

اکنون، بعد از بیست و هشت سال که از عمر هنری­ام می­گذرد، دلم می­خواهد آهنگ­های آماده­یی داشته باشم ساخته­ی آهنگسازانی چه غربی و چه ایرانی. امروزه می­بینید که موسیقی، می­خواهد در خدمت جامعه­ی واحد بشری باشد. حتّا ابزار و آلات موسیقی از کشورهای مختلف را خوانندگان در یک جا جمع می­آورند و تنظیم­های بین­المللی انجام می­دهند. این کار، رواجِ بسیار پیدا کرده و من بسیار مایلم یک یا چند نوار از این نوع کارها ضبط کنم. اکنون اغلب خوانندگان دنیا به این شیوه­ی کار رو آورده­اند و می­بینيد نوارهایی منتشر می­شود که در باره­ی یاری و همدلیِ همه­ی مردم جهان است. تصور می­کنم که شیوه­ی خواندن من برای این کار، بسیار مناسب باشد.  همین جا اعلام می­کنم که آماده­ام، با هر آهنگسازی که آهنگ آماده در این زمینه دارد و بر این زمینه کار می­کند، همکاری کنم. کار را می­شنوم و اگر بپسندم در ایران یا در کشورهای غرب، می­توانیم آن­ها را ضبط کنیم.  پری زنگنه در سال­های اخیر، اجراهای ویژه­ی زنان در ایران داشته، به تدریس اپرا و آواز برای زنان پرداخته و به تألیف چند کتاب، دست زده است. در این زمینه، او از علاقه و دانش خود در نویسندگی بهره می­گیرد تا همچنین شگردهای کار خود در عرصه­ی اپرا را در دسترس عموم قرار دهد. در حال نوشتنِ کتابی­ست به نامِ «شما هم با من آواز بخوانید»، و به این وسیله مردم را به فراگیری آواز و اپرا دعوت می­کند. پری زنگنه به مفید بودن این کتاب برای عموم بسیار امیدوار است و می­گوید از آن جا که این اثر باید از ویژگی­های آکادمیک و علمیِ دقیق برخوردار باشد، بعد از پایان بردن کتاب، آن را از نظرِ اساتیدی که می­شناسد، برای ویرایش می­رساند. اگرچه کتاب­های تخصصی به گفته­ی او سنگین در این زمینه داریم اما این کتاب می­تواند جنبه­ی عمومی و لحن ساده­تری برای فراگیری داشته باشد.

و اما کتاب «آوای نام­ها از ایران­زمین». کتابی که در بیست و پنج فصل به همراه مقدمه، نامنامه و فهرستِ مآخذ، به صورتی روشمند و علمی و در عین حال بسیار لطیف و دلنشین، نام­های بی­شماری را در اختیار خواننده می­گذارد. نام­هایی که نه فقط به دانش خواننده از تاریخ فرهنگ ایران می­افزاید، بلکه به سادگی هر کدام می­تواند نامِ نوزدای شود. کتابِ معّرفِ نام­های ایرانی در ایران بسیار منتشر شده اما این کتاب را می­توان یک استثناء و کاملاً متفاوت با آنچه در این زمینه تاکنون منتشر شده، دانست. «یادی از نام­آورانِ تاریخ»، «نام­هایی از مهدِ دلاوری­های رستم دستان»، «دریای نام از سرزمین گیل و دیلم» و عناوینی چنین بر پیشانیِ هر فصل آمده و سپس به دنبال مقدمه­یی ژرف، نام­هایی که یا گوش آشنایند و یا صرفاً پیشنهاد نویسنده­اند، در آن فصلِ مربوطه جا گرفته­اند. هر نام با توضیح دقیق و جامع تاریخی، فرهنگی، اقلیمی و حتّا آوایی. این کتاب، حاصلِ هفت سال تحقیق و تألیف پری زنگنه است.

س ـ خانم پری زنگنه! چه شد که به فکر تألیف این کتاب افتادید؟

ج ـ در آغاز، هیچ هدفی از نوشتن چنین کتابی نداشتم. سال­ها فکر می­کردم که وسعتِ زبان و ادبیات ایران، اجازه­ی تنوع در نامگذاری را به طور وسیعی به مردم می­دهد، به طوری که حتّا این کار به شکل کسل­کننده­یی در آمده است. پنجره­ی آشنایی با هرکس، نامِ اوست، و من به هرکس می­رسیدم، نامش را می­پرسیدم و این تنوع در نام­ها برایم بسیار دلپذیر بود. درصدد برآمدم تا کتاب کوچکی از نام­ها فراهم کنم. از آن جا که من پرفکشنیست (معتقد به ضرورتِ کامل بودنِ تام و تمامِ کار) هستم، در جریان کار دیدم برخی از این نام­ها را که آشنا نیستند و متعلق به مناطق مختلف ایران­اند، باید از نام­های دیگر جدا کنم و باصطلاح ستون­بندی کنم. همین ستون­بندی باعث شد که به دنبالِ تکمیل کردن این ستون­ها به شهرستان­ها بروم، به منابعِ مختلف مراجعه کنم و سعی کنم فرجی در کار بوجود آورم که مانع پراکندگی نام­ها بشود. شب و روز با یک تیم کارشناس، تماس داشتم . بخش مشکلِ کار من در این کتاب، تماس با افراد و قرار و مدارها با آنان بود، کاری بسیار وقت­گیر. نشست­های بسیاری با افراد محلی در نقاط گوناگون ایران داشته­ام تا بویژه این نام­ها را از لحاظ لهجه ثبت کنم.

س ـ خواندنِ این کتاب، این تصور را به خواننده می­دهد که شما برای تألیف این کتاب، برخی زبان­ها و لهجه­های رایج در ایران را آموخته­اید. برای مثال وقتی درباره­ی نام­های سمنانی می­نویسید، اشاره­هایی دقیق دارید به گویشِ سمنانی و با دلائلی که آورده­اید این گویش را از دیگر گویش­ها متفاوت نشان داده­اید.

ج ـ من زبان­ها و گویش­های ایرانی را برای تألیف این کتاب، نیاموختم. آموختن این زبان­ها و گویش­ها کاری­ست بسیار دشوار و من که تخصص در زبان­شناسی نداشته­ام، ناگزیر از طریقِ تماس با تیم­هایی که ذکر کردم و با کارشناسان، این کار را پی می­گرفتم. در شناسنامه­ی کتاب هم اسمِ این متخصصان و بزرگان را آورده­ام و از آنان قدردانی کرده­ام.
بخش دیگری از این کتاب، که می­تواند بسیار مورد توجه قرار گیرد، بخشِ طبیعت ایران است. چگونه می­توانیم از کوه­ها و دریاها و دریاچه­ها کمک بگیریم برای نامگذاری بر انسان. آوای این نام­ها و بعد معنیِ آن­ها و تناسب آن­ها برای من اهمیت بسیار داشته که کوشیده­ام با توضیحاتِ شیرینی هر کدام را ذکر کنم. برای مثال، وقتی «گل گندم» را برای نام دختر پیشنهاد کردم، بطور مستقیم نگفتم که این اسم برای دختر مناسب است، بلکه توضیح کوتاهی داده­ام به این صورت که وقتی به گندمزار می­رویم و خش خشِ زیبای گندم­ها را می­شنویم، به یادِ آوازهای دخترانه می­افتیم. همین اشاره­ی کوچک به این موضوع، خواننده را متوجه می­کند که این نام را من برای دختر پیشنهاد کرده­ام.


س ـ برخی نام­های پیشنهادیِ شما در کتاب، بسیار بعید به نظر می­رسد که به عنوان نام کسی صدا زده شود، بویژه ا زنظر آهنگ. برای نمونه: «برجیه» یا «داتافرن» که از آن خوشاهنگی که ملاکی­ست برای نام و نامگذاری، دور است.

ج ـ نامأنوس است. به هر حال باید همه­ی اقشار را در نظر گرفت. برنامه­ی من در این کتاب، این بوده است که نام­های فراموش شده را با توضیحات گرد آورم. ما واژه­یی را در این کتاب نساخته­ایم، بلکه همان واژه­های موجود را که مردم به عنوان اسم فرد به کار نمی­برده­اند، در این کتاب آورده­ایم و دوباره مطرح کرده­ایم. البته تلاش کرده­ام نام­های بسیار سنگین را نیاورم ولی شایدبعضی از مردم دوست داشته باشند که نام قهرمانان قدیم را بر خود و بر فرزندان خود بگذارند. حال، ممکن است خواننده «داتافرن» را که از اساطیر قدیم زرتشتیِ ماست، نشناسد، اما دست کم آشنایی با این نام­ها مفید است.
درباره­ی نام­ها و گویش نام­ها در هر منطقه از ایران، کتاب­ها و متن­های بسیار منتشر شده اما اهمیت این کتاب در این است که مجموعه­یی از این نام­ها و گویش نام­ها را گرد آورده است، به صورتِ مختصر و مفید. تا خواننده به جای مراجعه به کتب جداگانه، بتواند در همین مجموعه، آنچه را که در این زمینه می­خواهد، بیابد.

س ـ چرا بخشِ «گلبرگ پراکنده­ی نام­ها» که بزرگترین بخش کتاب است، بدون توضیحِ نام­هاست؟

ج ـ نام­های آمده در این بخش، بیشتر، نام­های رایج و آشنایند و تعلّقی به گویش­های مختلف ایران نداشته­اند. و من تصور کرده­ام این نام­ها که فارسی سره هستند، نیازمند توضیح نیستند. کتاب به فارسی­ست و طبیعتاً در زمینه­ی گویش­هایی که برای مردم فارسی زبان، ناآشنا و نامأنوس  است، توضیحِ لازم آمده است.

س ـ در پایان بفرمایید چه کارهای نوشتاری از شما تاکنون منتشر شده او افزون بر «شما هم با من آواز بخوانید» چه کارهایی را ـ احیاناً ـ در دستِ تألیف دارید؟

ج ـ یازده کتاب از من منتشر شده که اغلب در کنسرت­هایی که اجرا می­کنم، آن­ها رابه همراه دارم. این کتاب­ها درباره­ی طبیعت ایران است، داستان­های محلی­ست، و غیره. من به دلیل علاقه­یی که به گل و گیاه و طبیعت دارم، در هیچیک از این کتاب­ها از آن­ها دور نبوده­ام. از عناوین کتاب­هایم هم پیداست: «گل­های خوبِ دوستی» یا «دهکده­ی گُل­آباد». چند سال پیش که برای اجرای کنسرت به ژاپن دعوت شده بودم، باکتب کوچکی روبرو شدم که به سبکِ ادبیات هایکو نوشته شده است. این فرم کار، نظر مرا جلب کرد و وقتی به ایران برگشتم کتابی نوشتم با نام «حرف­های بزرگ در کتابی کوچک». در این کتاب، من از پدیده­های طبیعت به عنوان پدیده­های مثبت در زندگی، کمک گرفته­ام. این کتاب کوچک می­تواند در جیب یا کیف خانم­ها جا بگیرد و در طولِ روز نگاهی به آن بیندازند شاید لبخندی به لبشان بیاید.
کتاب جدّی دیگر من، «آشنایی با نابینایی»ست که فکر کردم شاید این عنوان، جذاب نباشد  کمی متأثرکننده باشد و به همین دلیل، نامِ آن را «زندگی در نابینایی» گذاشتم.
این، یک بخش؛ که از مشتقّاتِ زندگیِ من است. موسیقی، بخش عمده­ی زندگی من است و مردم هم مرا با آن می­شناسند. در بیوگرافیِ خود طبیعتاً در این زمینه باید بسیار سخن می­گفتم و این بخش از زندگی­ام که خود به آن علاقمند و معتقد هستم، در نابینایی­ست که خواسته­ام جنبه­یی عمومی برای آموز دیگران به آن دهم. حال، در کنارِ آن، شرحِ وقایع زندگیِ شخصی­ام نیز هست.
با پیش رفتن کار، دیدم که این دو بخش، بسیار سنگین شده­اند و بهتر دیدم که این­ها را به طور مستقل چاپ کنم. «شما هم با من آواز بخوانید» و «زندگی در نابینایی» شد دو کتاب جدا از هم، که در حال کار کردن روی هر دو کتاب هستم. بعد از پایان دادن به کار نوشتن این دو کتاب، می­خواهم به زندگینامه­ی خودم بپردازم.