غزل

نوشته شده توسط Administrator پنجشنبه ۰۸ اسفند ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۰۸

چاپ


من ز ازل رسیده ام، زجرِ سفر کشیده ام
ناز مکن که خسته ام، نازِ دگر کشیده ام

شوقِ زیارت چو به من داده بسی مهلتِ تن
با شررِ شعرِ دلم تن به شرر کشیده ام

من به ابد رسیده ام، چه دودها به دیده ام
از همه جا رهیده ام، بارِ خبر کشیده ام

من که به خود رسیده ام، نورِ خدا ندیده ام
عاشق ساز و هنرم، بس که ضرر کشیده ام

من به صفا معتقدم، ز یارِ خود مشتعلم
به یک قدح پُر ز سخن، خدا به جر کشیده ام

راه سپردم اینچنین، ریشه زدم در این زمین
عاقبت از دست شما، دشنه به سر کشیده ام

تهران، 1355