آخرین به روز رسانی در يكشنبه ۰۸ خرداد ۱۳۹۰ ساعت ۱۷:۱۹ نوشته شده توسط Administrator شنبه ۰۸ خرداد ۱۳۸۹ ساعت ۱۷:۳۳
چراغی می زند سوسو
درآن سویی که پیدا نیست چندین چند شب راه است
و این جنگل
که انبوه است
و در این شب
که از هر سو صدایی می تواند گمکجایی را نشان باشد،
از اینجا هیچ راهِ مستقیمی نیست
اگر
باری
چه از فرجام
دیگر
هیچ بیمی نیست.
□
خیالِ مشعلی همواره در مُشتم
و همراهی
اگر بوده ست،
حضورش خنجری همواره در پشتم
□
چراغی
می زند سوسو
و چندان بی قرارم من چنانچون پیش
و همچون پیش
جانم اشتیاق است از حضور همدلی همراه
اگرچه زخمهای کهنه را هم می برم با او
چراغی می زند سوسو .
واشینگتن، ٣۰ اردیبهشت ۱٣۹۰