نوشته شده توسط Administrator پنجشنبه ۰۴ شهریور ۱۳۸۹ ساعت ۱۲:۳۷
چه می خواهد اين ماهِ آواره از من ؟
که اکنون فرازِ جهانم
و مهتاب
از جانِ من می تراود .
من انگار
عمريست
با ماه
يکجان و همسرنوشتم
ازآن شب
که بر گونه ی ماه
رؤيایِ خود را نوشتم
- همان شب که شعرِ نخستين
نخستين کلامش درآمد
و آوارگی هام
درسرزمينهای ازهم جدامانده يکسر سرآمد .
من اکنون فرازِ جهانم
و مهتاب
از جانِ من می تراود
براقليمهايی که هريک
يکی پاره ی تن .
چه می خواهد اين ماهِ آواره ازمن ؟