شعر

دو رباعی

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator جمعه ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۱۸

 

تا چند میان جاده‌ها چرخیدن؟

تا چند غروب خانه‌ها را دیدن؟

یکشب تو بیا مختصری با ما باش

تا صبح شود به این جهان خندیدن

 

*******************************

شفّاف نمی‌بینیم با چشمی لوچ

نز آنچه گذشتست نز امروزی پوچ

آن روز که برخاستن ما به عبث

شد دورهٔ پوچ دیگر و باعث کوچ

----------------------------
فروردین ۹۴، واشنگتن

 

غزل

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator جمعه ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۱۷

عشق جوانه می زند از نفس و کلام تو

مَه به کمال می رسد مثل رخ تمام تو

با مِی همدست شوی، منتظرم مست شوی

جرعه به جرعه بوسه یی، چشم نگه به جام تو

شب همه شب جوانی ام گوهر زندگانی ام

عیشِ مسلط به جهان کام من است و کام تو

پیچش و آغوشِ توام پیکر و جان محو کند

ذره به ذره نیستی تا که شوم تمامِ تو

چشم که از روز ازل بر تو فتاد گفتم ام

کِی برسد تا که شوم فریبخورده خام تو!

---------------------------

واشینگتن ۱۲ فروردین ۹۴

 

این غروب را ببین!

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

نوشته شده توسط Administrator جمعه ۰۴ ارديبهشت ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۱۳



حالم از زندگی به هم خورده ست
زندگانی در این سرا مرده ست
بوی نعش اش جهان و جان مرا
ته گودال مردگی برده ست
این که گردانده ست از من روی
یک جهان غصه بارِ بر گرده ست
وان که خورشیدواره زیبا بود
زشترویی چنان سیه چرده ست
وین غروب را ببین که چسان
از دمیدن ماه آزرده ست !

--------------------------

واشنگتن، ۲۹ فروردین ۹۴

   

من و تاریکی و تو

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

آخرین به روز رسانی در جمعه ۰۷ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۵۲ نوشته شده توسط Administrator جمعه ۰۷ فروردين ۱۳۹۴ ساعت ۲۲:۴۸

 

 

آتش افروخته ام

می لرزم

شب

دراز است

و می ترسم از اندوخته ی اندکِ هیزم هایم


گرم نمی خواهی کرد

دست هایم را

با هیزم انگشتانت؟


کاش می دانستی:

شب

دراز است

از عمر من از بافه ی گیسوی تو طولانی تر

و مرا (گمشده در تاریکی)

دو چراغ است فقط (پنجره ی مژگانت)./

------------------------------

واشینگتن، ۲۷ اسفند ۹۳

 

 

نگاه

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

آخرین به روز رسانی در پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۴ نوشته شده توسط Administrator پنجشنبه ۲۱ اسفند ۱۳۹۳ ساعت ۲۰:۰۱

چیست در نگاه؟
که یک تلاقی - از آن دست که می دانی،
هجومِ حیرتِ خاموش است!


ماه
در برابر توست
و هیچ نمیدانی از کجا به این سفر آماده بوده است.


و آن کشاکشِ هرلحظه خویشتن با خویش
حضور مستی از آن نگاهِ نوشانوش است.


و بامداد که می شود، آن ماه
تنها صدای در گوش است./


-------------------------

واشینگتن، ۲۰ بهمن ۱۳۹۳

 

   

صفحه 6 از 13