گذشت و قناعت

توجه: باز شدن در یک پنجره جدید. PDFچاپنامه الکترونیک

 

آنچه در زندگي خصوصي و مناسبتهاي فردي ، کاربردي مثبت دارد ، در زندگي اجتماعي و سياسي ، ممکن است نتيجه ي معکوس به دست دهد . نمونه ي آن ، گذشت و قناعت است ؛ و تفاوتِ

کارکردي يي   .که همين دو مفهوم با يکديگر دارند

گذشت ، اصولا و اساسا در مناسبات و پيوندهاي شخصي ، معنا مي يابد . در هر لحظه ي زندگي ، گذشت مي تواند بي کرانه باشد و اقتداردهنده : گذشت از بدحرفي و بدکاري ديگران عليه من ؛ گذشت از بلاهت و حسادتهاي اين و آن ؛ گذشت ازکج فهمي اطرافيان و واکنشهاي بي موردِ برخورنده ، ومانند اينها .

امّا قناعت ، وارد جهان آرزوها مي شود . و آنگاه که اين جهان ، همگاني باشد ، آرمان اجتماعي ست . آرزوي همگاني ست . و قانع بودن به آنچه هست ، گذشتن از آرمانهاست ؛ گذشتن از بنيادهاي زندگي طبيعي براي همه ي انسانها . بنيادهايي که -  همه مي دانيم -  با معيارها و روشهاي زندگي امروز، بيگانه است و جز لايه يي نازک از جمعيت زمين ، ميلياردها انسان از آن بي بهره اند. آزادي و فرصتهاي برابر اجتماعي براي همه ، از ديرباز، حسرت انسانها بوده است و به آرزويي همگاني بدل شده ست . قناعت به آنچه داري ، به سهراب سپهري ات مانند مي کند که مي گويد : روزگارم بد نيست / لقمه ناني دارم ...

و بعد هم مي گوييد هر زالويي را که به جان جهان افتاده ، محترم بشماريد و « بدانيد اگر کرم نبود ، / زندگي ، چيزي کم داشت » و « نخواهيم مگس از سرِ انگشتِ طبيعت بپرد »